یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

روزنوشت

با صدای زنگ ساعت بیدار شدم سپهر باید می رفت مدرسه به زور چشام رو باز کردم و از تخت پایین اومدم سپهر رو صدا زدم و چراغ پذیرایی رو روشن کردم هنوز اثار مهمونی دیشب باقی مونده بود دیشب تنها بودیم و همسر ماموریت رفته بود مامان دوقلوها و همساده پایینی اومده بودن خونه مون و تا نیمه شب حرف زده بودیم و اش دوغ خورده بودیم  تا سپهر از دستشویی بیاد صبحانه اش رو ی میز اشپزخونه اماده می کنم  واقعا نمی تونم بیدار بمونم خیلی خسته ام دل درد و کمر درد هم دارم وقتی سپهر از خونه می ره بیرون یک نگاهی به پذیرایی اشفته از مهمونی دیشب می اندازم و با خودم می گم یک ساعت دیگه بخوابم بعد.. اتاق ستایش که پر از اسباب بازیه و همه چی پخش زمین هست عوضش دیشب با دریا حسابی بهش خوش گذشت اونم موکول می کنم ب بعد از بیدار شدن و می خزم زیر پتو و دستم و حلقه می کنم دور بدن ستی و اونو می چسبونم به خودم گرمای بدنش و عطر گردنش منو مست می کنه و چشام گرم می شه  ...دیگه ساعت 9 شده و من و ستایش روی میز اشپزخونه داریم صبحانه می خوریم بعدش مشغول جمع کردن پذیرایی می شم و از ستی خواهش می کنم لگوهاش رو جمع کنه واسه نهار ماکارونی می زارم و می رم کمک ستایش تا اتاقش زودتر مرتب بشه  به تقویمم نگاهی می کنم امروز سپهر نوبت دکتر ارتوپد داره , مدارک پزشکیش رو توی کیفم می زارم , نهار دیگه اماده شده و سپهر هم برگشته تا بچه ها نهارشون رو بخورن یک کیسه اب گرم برمی دارم و می رم زیر پتو و کیسه رو می پسبونم به شکمم  از دیشب یک نقطه روی باسن درد می گیره و دردش می ره تا پشت زانوم فکر کنم عصب سیاتیکم هست این چندوقت یا پشت ماشین بودم یا ایستاده , از صبح هم دل دردهای پریودم شروع شده خیلی وقت بود اینجوری دل درد نشده بودم  این کیسه ی اب گرم خیلی می چسبه و درد رو اروم می کنه ..حالا باید بلند شم توی دوتا ظرف دردار یک مقدار میوه خورد می کنم و می زارم یخچال تا عصری توی راه دکتر بدم بچه ها بخورن یک قمقمه هم اب یخ برمیدارم و ستی رو صدا می زنم تا اماده بشه واسه کلاس باله ,توی اون یکساعتی که پشت کلاس منتظرم کتاب بیشعوری رو که روز قبل موقع برگشت از دندون پزشکی خریدم می خونم... کلاس تموم می شه و زنگ می زنم به سپهر تا اماده باشه که برم دنبالش بریم دکتر بهش می گم ظرف میوه های تیکه شده رو هم بردار و بیا دم در تا من برسم , از خونه تا مطب دکتر این دوتا باهم کل کل می کنن و میوه می خورن ..منشی بهم می گه حداقل یکساعت معطلی داره این دوتا رو میارم بیرون از مطب تا کمی توی پیاده رو قدم بزنن و بدون و کمتر توی مطب سروصدا کنن بعد از یکساعت و نیم نوبت سپهر می شه و ایشون هم می گن اون زایده ی استخونی پاش خیلی مهم نیست و فعلا نباید کاریش کرد بیشتر نگران انحراف ستون فقرلتش بود و اونم تجویز بریس کرد ..تا برسم خونه ساعت 8:30 شده شامشون و گرم می کنم و لباسام رو عوض می کنم جفتشون خسته ان منم خسته ام ولی بیشتر از خستگی درد پشت پام اذیتم می کنه  

نظرات 5 + ارسال نظر
سحر الف پنج‌شنبه 15 مرداد 1394 ساعت 14:31

خسته نباشی پریسا جان...کاش من هم سعادت داشته باشم همچین مادری بشم

عزیزم

کیمی آ پنج‌شنبه 15 مرداد 1394 ساعت 23:37 http://yeghatre-harf.blogsky.com/

این دردا خیلی بده ... آدم دلش میخواد داد بزنه اصن !
پد قاعدگی بخرید از داروخونه ... یه چیزی مثل نوار چسبه که میچسبونید زیرشکن و تا یک ساعت اون ناحیه رو گرم می کنه ... نیازی هم به خوابیدن نیست ... میشه به کاراتونم برسید .

+منم وقتی زیاد میشینیم رگ سیاتیک پام میگیره ... تنها راهشم گرم کردنشه ... البته واس من ... نیم ساعت که روی تشک برقی بخوابم خوب میشه .

++بیشعوری قشنگ بود ؟

لیلاشبهای مهتابی جمعه 16 مرداد 1394 ساعت 13:32 http://yalda4000.blogfa.com

کدبانویی دیگه.... چی بگم حواست شیش دونگ به همه چی هست..... صدای منو از حموم میشنوی..... خواهرک داره موهامو رنگ و هایلات میکنه معلوم نیست چی در بیاد میگه جدیده ترکیب رنگاش....... ابروهامم که هاشور زده بودم بیرون چند روز پیش رفتم برای ترمیمش..... الانم سه روز شده باید برم حموم.... حموم بدون شستن سر رفته بودم..... ایمپلنت هم کردم هفته پیش پیچ رو گذاشت تو لثم..... جراحی دردناکی بود ولی هاشور دردناکتر بود بیحسیش کم بود. اینم گزارش یک هفته من.... فردا هم تعیین جا دارم برای محل تدریسم

پس حسابی خوشگلاسیون کردی
ایشالله یک جای خوب که خودت دوست داری بیوفتی

ساناز شنبه 17 مرداد 1394 ساعت 12:40 http://www.javrash89.blogfa.com

عزیزم دنیای مادرانگیت سر شار از شادی و سلامتی برای همتون.

بچه ها یه روزی با موفقیت هاشون همه خستگیهای شیرین رو از

تنت بیرون میکنن.

مرسی ساناز جون

ربولی حسن کور یکشنبه 18 مرداد 1394 ساعت 15:47 http://rezasr2.blogsky.com

سلام
پریشب یکدفعه یاد یکی از پستهای قدیمی شما افتادم و بازی 2048 رو دانلود کردم اما هنوز نتونستم مرحله اولشو هم برم!

سلام اقای دکتر
وای توروخدا پاکش کنین هرچند شما اقایون اگه 2048 نباشه بازم یک چیز دیگه پیدا می کنین که خودتون رو باهاش مشغول کنین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد