یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

هفته ی پرماجرا

هفته ی پیش بالاخره سپهر رو بردم پیش یک ارتوپد که از اشناهای دور یکی از دوستای مامانم بود اقای دکتر یک ازمایش خون نوشت واسه بررسی روماتیسم و عکس از پاش  قرار بود امروز که جواب ازمایش حاضر می شه بریم پیشش ولی  پریشب اقای دکتر فوت کردن !!! و من گیج و منگ و شوکه شدم اخه مگه می شه من همین چندروز پیش دیدمش و حالش خوب بود  

دایی ممر واسه این تعطیلات  اومد مشهد و سه شنبه شب کلی باهم حرف زدیم که صبح چهارشنبه بیام راه اهن دنبالت و اونم هی می گفت ساعت 4 صبح می رسم و خودم میام و خلاصه که قرار شد ما بخوابیم و خودش بیاد َساعت 5 از خواب بیدار شدم و یواش رفتم در اتاقش رو باز کردم و نبود بهش اس ام اس دادم کجایی و نوشت قطار تاخیر داره درضمن حالم اصن خوب نیست و پزشک قطار درخواست امبولانس کرده و مستقیم می رم بیمارستان و لطفا به مامان چیزی نگو .... لازم نیست که بگم یکدفعه خواب از سرم پرید و چندبار بادقت متن اس ام اس رو خوندم و بهش اس ام اس دادم توروخدا شوخی نکن و اونم مختصر نوشت مشکوک به سنگ کلیه هستن  ..اصن نفهمیدم چجوری حاضر شدم و سوییچ ماشین رو برداشتم و یواشکی که مامانم بیدار نشه از خونه اومدم بیرون و حالا توی پارکینگ ماشین روشن نمی شد می دونستم چون هول هستم نمی تونم ماشین رو روشن کنم و هی می گفتم نفس عمیق بکش و اروم باش ولی بازم نتونستم ماشین رو روشن کنم دویدم توی خیابون و با موبایلم به یک اژانس زنگ زدم  و وقتی نشستم توی ماشین به دایی ممر زنگ زدم و گفت دارن می برنش بیمارستان هاشمی نژاد  خلاصه اینکه بعد از زدن مورفین به عنوان مسکن ازاونجا بردمش یک جای دیگه که سونوگرافی داشته باشه و توی این فاصله هی به تلفن های مامان جان با لبخند جواب می دادم که قطار تاخیر داشته و هنوز نرسیده  

الان دایی ممرجان سرو مر و گنده هستن و سنگ کوچولو هم تشریف اوردن بیرون  

نظرات 4 + ارسال نظر
لیلا شبهای مهتابی یکشنبه 21 تیر 1394 ساعت 16:39

سلام عزیزم... واااای چه سحر استرس زایی بوده کاملا درکت میکنم.... :بازم خدا رو شکر به خیر گذشته

سلام لیلا جون
اره خیلی بد بود ولی باز خداروشکر به خیر گذشت

mina دوشنبه 22 تیر 1394 ساعت 23:46 http://posiiiitive-enerrrgy.mihanblog.com

عجب!!!! دکتر به همین راحتی !!!! فوت کرده!!!!؟؟؟؟
خب خدا رو شکر دایی ممر مشکل جدی نداشته ... این گل مال شما بود که حفظ ظاهر کردی

خیلی ناراحت شدم خدا رحمتش کنه ولی اصلا باورم نمی شه
مرسی مینا جون

ساناز سه‌شنبه 23 تیر 1394 ساعت 12:41 http://javrash89.blogfa.com

عجب صبحی بوده پس.خوب به قول دوستان بلا به دور باشه انشاالله.

مرسی ساناز عزیزم

جرم شناس پنج‌شنبه 8 مرداد 1394 ساعت 15:04

بهههههه
قدم نو رسیده مبارککککک
کی لی لی لی ...نه اشتباه شد
کی نی نی نی نی


باورت می شه رفتم پست رو بخونم ببینم چی نوشته که تو کی لی لی لی کردی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد