یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

به بام بامش می گه تو با من نیا بو می دی حکایت دختر ماست

- مامان پی پی دارم  

+بدو برو دستشویی تو دیگه خودت بلدی کارات رو بکنی 

چند دقیقه بعد از توی دستشویی 

-مامان یک دقیقه بیا کارت دارم  

+بهت یاد دادم چجوری خودت رو بشوری پس خودت انجامش بده 

_نه فقط یک دقیقه بیا یک کار دیگه دارم  

می رم در دستشویی و ستی هم در حالی که گردنش رو کج و چشاش رو درشت کرده و بهم زل می زنه و با صدای پرخواهشی می گه لطفا  

+تو از مهر قراره بری مدرسه و اونجا باید خودت کارات رو بکنی پس از الان تمرین کن  

_لطفا لطفا لطفا فقط همین یکبار  

+همیشه می گی همین یکبار 

_اخه خوشم نمیاد  

تسلیم می شم و بام بام مبارکش رو می شورم  

+مامان الان کیف کردی بام بام منو شستی مگه نه  

فقط نیگاهش می کنم این دخترک خودشیفته رو   

هم اکنون مشهدم و همسرجان هم چین تشریف دارن و با این کار و بار جدیدش دهن ما رو مورد عنایت قرار داده اند و همیشه  هم وعده می دن که دفعه ی بعدی که دارم می رم شماها رو هم می برم ولی خب همیشه هم یک مشکل خیلی جزیی وجود داره اونم نبود بودجه ی کافی هست که همیشه وعده داده می شه بزودی درست می شه هییییع  

نظرات 3 + ارسال نظر
mina چهارشنبه 3 تیر 1394 ساعت 14:47 http://posiiiitive-enerrrgy.mihanblog.com

سلام وبتون رو تو بلاگفا خوندم کل آرشیو رو .... البته به جز چند صفحه ایی که باز نشد....
خوشحالم که روزای بدتون تموم شده ،امیدوارم دنیا به روتون لبخند بزنه همیشه :-)

ممنون مینا جان
ایشالله روزای سخت همه به خوبی تموم بشه

زهرا چهارشنبه 3 تیر 1394 ساعت 22:28 http://pichakkk.blogsky.com

پری جون ، عزیزم خب اعتراف کن که کیف کردی دیگه

بعله اصن بدجور لذت بردم

شیرین امیری دوشنبه 29 تیر 1394 ساعت 05:10

خیلی دوستش دارم ستی رو
خیلی

مرسی شیرین جان

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد