یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

زمان می بره

 نمی تونم با اینجا ارتباط برقرار کنم کلا از اون ادمایی هستم که تغییر رو به سختی می پذیرن ولی باید بتونم خیلی وقته ننوشتم و یادم رفته چجوری باید بنویسم  

امتحانا تموم شد و تعطیلات شروع شده حالا بیشتر غرغرها و کج خلقی ها ی سن بلوغ خودش رو نشون می ده دارم می رم مشهد ولی وقتی برگردم به صورت جدی می خوام پیگیر رفتارهای خاص سپهر باشم توی این یکماهی که نیستم می گردم و یک مشاور خوب واسه سن نوجوونی پیدا می کنم و بعدش حتما می رم پیشش واسه مشورت و کمک گرفتن  

ستایش با حسرت می گه دلم برای غذاهای مهدکودکم تنگ شده خیلی خوشمزه بودن دایی ممر جان هم با یک نگاه چپ به من می فرمان این رسما فحش بود بهت ها ملتفتی که !  

همسرجان ساعت 10 شب می رسه خونه و می گم داری رکورد می زنی ها می شه لطف کنی موقع رکورد زنی یک اس ام اس بدی که دیر تشریف میارین تا من این همه نگران نشم (اکثرمواقع موبایلش سایلنت هست و هرچی زنگ می زنم نمی شنوه) بلافاصله می فرمان خودت اس ام اس بده!!!!!! می گم از بس هر کاری بهت گفتم فورا گفتی خودت بکن من نمی رسم دیگه عادت کردی و کلا کاری نداری جمله چیه فورا می گی خودت بکن  

نظرات 1 + ارسال نظر
فروغ پنج‌شنبه 28 خرداد 1394 ساعت 14:59 http://babygirlarshida.niniweblog.com

سلام پری جون خوب هستید؟خوشحالم که آدرس جدیدتون رو پیدا کردم
فعلا وقت ندارم ولی بعدا سر فرصت میام و میخونم تون
ان شاا.. مشهد بهمون خوش بگذره

وای من الان اینقده ذوق کردم که پیدام کردی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد