یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

فرشته ی کوچیک من

به لطف ستی خونه ی ما رنگ صورتی گرفته و روح دخترونه توش جریان داره من خودم خیلی دختر نیستم نه اهل لاک های مدل به مدل و رژهای رنگی رنگی هستم و نه اهل زیورالات و جینگولی جات دخترونه ...از اول نبودم انگار توی ذاتم نبوده یا سرم توی درس و کتاب بوده یا سرگرم بچه داری و سروکله زدن با مشکلات ریز و درشت زندگی ..با اومدن سپهر هم که فضای خونه کاملا پسرونه شد  و منم در کنار پدر و پسر یک پا مردی شدم واسه خودم ...ولی حالا وقتی ستایش موقع خواب موهام رو نوازش می کنه و بهم می گه موهات چقده خوش رنگه یا وقتی از حموم میام و می دووه بغلم و یک نفس عمیق می کشه و می گه بوی گل می ده یا موقعی که از ارایشگاه میام و فقط دقت کنین فقط ستایشه که متوجه می شه مامانش ندل ابروهاش رو تغییر داده و چقده هم ناز شده یا وقتی ارایش می کنم اماده ی رفتن به مهمونی می شم و ستایش با تحسین نگاهم می کنه و تا کید می کنه رژ لبم و لاکم باهم ست  کنم یا واسه پدرش بلوزی رو انتخاب می کنه که بیشتر به رنگ شلوارش بیاد اینجور وقتاست که می گم خدایا شکرت بابت فرشته ی کوچولوم  

دیگه الان به لطف ستایش جمله ی دوستت دارم و عاشقتم و خیلی خوشگلی روزی چندبار توی خونه تکرار می شه و من و پدرش هم با عشق به تموم این جمله ها پاسخ می دیم حتی پسرک مغرور و نوجون ولی دوست داشتنیم هم گاهی  پاسخی به این حمله ها می ده البته فقط گاهی   

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد