چندوقتی بود که مامان اومدن بودن تهران و خونه ی پسرعزیزدردونه اش ساکن بودن اونوقت ما هی واسه شام و نهار شال و کلاه می کردیم و می رفتیم ساختمان بقلی اونوقت این داداش جان فامیل خانواده ی ما رو از همسریان به لوستریان تغییر داده
اخه می فرمان مثل لوستر اویزونیم !!!