یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

آینده ی درخشان شغلی

تا همین یکسال پیش می خواست اتش نشان پسر بشه !!  بعدش نظرش عوض شد و تصمیم گرفت راننده ی تاکسی خانوما بشه !!! الانم شدیدا مشتاقه که اشغال جمع کن بشه !!!! یعنی من هلاک این پیشرفتای شغلی دخترکم هستم  

این دست درد و پادرد های ستایش تمومی نداره نمی دونم هنوزم اثرات  شیمی درمانیه یا یک مشکل دیگه  اخه جای عجیبی هم درد می گیره زیر زانوهاش و پشت ارنجش یعنی جایی که دست و پا تا می شن  با دکترش هم مطرح کردم و می گه مشکلی نیست ولی این دردا هر شب میان سراغ ستایش و فقط هم با ماساژ دادن اروم می شه  

چندوقتیه موضوع مرگ ذهن ستایش رو مشغول کرده و سوالای عجیبی می پرسه ..مامان دلم می خواد بغل تو بمیرم تا وقتی دوباره زنده شدم تو مامانم بشی ... نمی شه به خدا بگی بعدا که دوباره زنده شدم بازم تو مامانم باشی ...چرا می گی خدا تو اسمونه من که می گم ته جاده هست ...وقتی چند سالم بشه می میرم ... تو کی می میری .........  نمی دونم  چرا این همه ذهنش رو مشغول کرده  

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد