یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

دایی ممر

دوباره دارم دنبال خونه می گردم ایندفعه واسه دایی ممر !!انگار این دنبال خونه گشتن ها تمومی نداره و من هر تابستون باید فکرم مشغول این موضوع باشه چه اون موقع که خودمون مستاجر بودیم چه حالا که نوبت دایی ممر جان شده ..اولش که مطرح کرد می خواد مستقل بشه من خیلی مقاومت کردم اما الان فکر می کنم بد هم نیست مگه این که کمی تنهایی بکشه شاید زیر بار ازدواج بره والا ! هر چی بهش می گم برادر من عزیز من یک کم به فکر باشه با یکی اشنا شو می گه تو و مامان واسم پیدا کنین !!! می گم اخه مگه من و مامان بنگاه ازدواج داریم تو این همه مدت توی دانشگاه بودی ۴ سال لیسانس و ۳ سال هم که فوق ات طول کشید الانم که سر کاری واقعا یک مورد خوب نتونستی پیدا کنی ؟!!!! می گه مگه همه ی دانشگاه ها مثل دانشگاه زپرتی شما هستن که همه با هم ازدواج کنن ما توی دانشگاهمون فقط درس می خوندیم !!!! اینجور مواقع همچین دلم می خواد بزنمش حالا خوبه دانشگاه اونا به عشق و سنگگ معروف بودا والا !!!!

الانم که من و مامان رو می فرسته دنبال خونه واسش بگردیم می فرمان خوب شما بیکارین من فرصت نمی کنم برم دنبال خونه !!!! می گم می خوای من و مامان به جای تو غذا رو هم بجویم تا یک وقت خسته نشی !!! ولی واقعا سر و کله زدن با بنگاهی ها اعصابی می خواد ها می گم می خوام خونه توی همین محل باشه که داداش بهم نزدیک باشه ده کیلومتر اونورتر مورد معرفی می کنه می گم می خوام مبلغ رهنش فلان قدر باشه دوبرابر اون مبلغ مورد معرفی می کنه !!!!

یک خونه پیدا کرده بودم درست روبروی خونه ی خودمون طوری که از پنجره هام کاملا اون خونه دیده می شد ولی وقتی با صاحبخونه اش تماس گرفتیم گفت همین امروز معامله اش کردم :(

خونه واسه ادم مجرد هم بسختی پیدا می شه ها تا می گم واسه برادر مجردم می خوام لب و لوچه شون اویزون می شه

پ.ن: این پست رو یادتونه دیگه داره به نتیجه می رسه و عید فطر نامزدی شونه :)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد