یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

گرما رو دوست ندارم

خیلی گرمه ها  ! تنها فصلی که چشم دیدنش رو ندارم همین تابستونه افتابش خیلی سوزنده هست و اقعا تا قبل از ساعت ۶ یا ۷ بعدازظهر ادم نمی تونه پاش رو از خونه بیرون بزاره حالا شما فکر کن من توی این گرما پیاده روی هم می رم البته دیگه صبح ها نمی رم چون احساس می کنم ممکنه تصعید بشم   اگه این هفته خوب وزن کم نکنم همه اش تقصیر این خورشید خانومه گفته باشم 

از یک اخلاق این اقایون فروشنده متنفرم  اونم اینه که هی اظهار نظر می کنن مثلا من رفتم کفش مهمونی بخرم  از همون اول که وارد مغازه می شی شروع می کنن به حرف زدن اصن نمی زارن ادم با خیال راحت کفشا رو ببینه هی می گه این کفشم خیلی خوبه و پرفروش بوده اون یکی واقعا برازنده ی شماست!!! حالا طرف اصن نمی دونه من چه جور کفشی می خوام ها ولی همین طور حرف می زنه اینقده دلم می خواد بگم لطفا ساکت باشین تازه وقتی می خوام کفش پرو کنم هم هنوز نپوشیده می گه وای چقدر تو پاتون قشنگ نشسته و چقدر بهتون میاد!!!! یکی که واقعا نوبر بود یک کفش پاشنه بلند پوشیده بودم و باهاش یک کم راه رفتم و گفتم این خیلی پاشنش بلنده و باهاش راحت نیستم اگه از همین مدل کوتاه ترش رو دارین بیارین اقاهه هم می گه نه خانوم خیلی هم خوبه توی خونه تمرین کنین تا بتونیین باهاش راه برین فقط کافیه روزی نیم ساعت تمرین کنین اصن همه اش تقصیر این کفشای اسپورته که می پوشین !!!!

نتایج تیزهوشان بالاخره اعلام شد و پسرجانم قبول نشده . دایی ممر وقتی فهمید گفت معلوم بود اخه فقط یک باهوش توی خانواده هست که اونم منم

این قفل کمدای استخرها هست که بصورت مچ بنده و ادما معمولا به مچ دست یا پاشون می بندن این پسرچانم اونا رو روی رون پاش می بنده تازه اونم در چاق ترین قسمت رون پاش!!!!!

همسرجان اخر هفته میاد مشهد

زندگی این روزا خیلی فوتبالی شده خیلی ها ...درضمن خیلی خوب بودیم ها 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد