یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

:)

رژیم داره خوب پیش می ره و من دو کیلو وزن کم کردم و اگه ۳.۵ کیلوی دیگه کم کنم دیگه عالی می شه و من باربی می شم 

مربی شنای سپهر دیگه داره روی اعصابم راه می ره همون روز اول بهش گفتم که ما فقط یکماه مشهدیم و قرار شد روزای فرد سپهر رو ببرم اونوقت توی این ده روز فقط دو جلسه سپهر رفته استخر!!! یکبار که اقا فرمودن امتحان دارن امروز هم زنگ زده که مریضم و سرما خوردم  و کلاس رو کنسل کرده    بدیش هم اینه که سپهر از تغییر خوشش نمیاد وگرنه همین امروز زنگ می زدم مدیریت استخر و مربی رو عوض می کردم  ولی اگه یکبار دیگه بخواد کلاس رو کنسل کنه حتما این کار رو می کنم فوقش سپهر چندروز غر می زنه

من اصن فوتبالی نیستم مخصوصا که بازی ها اخر شب هم پخش می شه و منم که زود می خوابم این چندروز که جام جهانی شروع شده من و مامان و ستایش می ریم توی اتاق و می خوابیم و بابام و سپهر باهم فوتبال می بینن جالب هم اینجاست که تمام مدت هم حرف می زنن و تفسیر می کنن تازه همزمان با هم حرف می زنن یعنی اصن به حرف طرف مقابل گوش نمی دن فقط یکریز واسه خودشون حرف می زنن بعدش جالب تر اینه که بابام هی وسطش می گه هیس هیس اینقدر حرف نزن بازی رو نیگا کن بعد خودش دوباره شروع می کنه به تفسیر بازی !!!!

ستی دیشب می گفت بابا دلش واسه من تنگ شده حالا کی دماغش رو بکنه توی چشمش؟ (اینم یکی دیگه از بازی های خلاقانه ی پدر و دختره ) کی واسش شکلک دربیاره؟ بعدشم گفت بیا منو گیگیل کن (گیگیل یعنی من با نوک انگشتام پوست بدنش رو ناز کنم اونوقت اونم خمار می شه  می خوابه) منم گیگیلش کردم و اونم گفت گیگیلای دایی ممر بهتره !! خلاصه فکر کنم دیشب حسابی دل تنگ شده بود

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد