یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

تعطیلات

صدای من رو از مشهد می شنوید   چرا تهران توی سبزی خوردنش بادرنج نداره ؟ همونقدر که عاشق ریحون توی سیزی خوردنم همونقدرم از عطر و بوی بادرنج مست می شم خلاصه که تهرونیا (البته فکر کنم جاهای دیگه هم ندارن و این سبزی مختص مشهد باشه ) نصف عمرشون به فنا رفته که این سبزی رو ندارن

من نمی دونم چه مرضی هست که من در طول سال اینقده می خورم که چاق بشم بعد که میام مشهد خودم رو می کشم تا لاغر بشم البته امسال که دیگه رکورد زدم و از همه ی سالای قبل چاق تر شدم خلاصه که از دیروز رژیم رو شروع کردم یعنی تا رسیدم مشهد اولین کاری که کردم دویدم دکتر و یک رژیم گرفتم تا ایشالله باربی برگردم تهران ولی این دفعه قول می دم که توی سال هم مراعات کنم تا اینقده خپل نشوم ....کاش جای من و سپهر باهم عوض می شد هر چقدر من عاشق غذاخوردنم و به عنوان یک تفریح و یکی از بزرگترین لذت های زندگیم محسوب می شه این پسرجان ازش متنفره و معتقده که خیلی احمقانه است که هی فک ادم باز و بسته بشه و ادم هی غذا بجوه !!!!

دوباره مثل پارسال پسرجانمان رو کلاس شنا ثبت نام کردم البته این بار خصوصی چون کلاسای عمومی از ۸تیر شروع می شد که با توجه به شروع مدرسه ی سپهر امکانش نبود ...هیییییع اگه این مدرسه ی سپهر نبود من تا اخر مرداد می موندم 

وقتی من بلیطای مشهد و گرفتم و به همسرجان و داداش عزیز خبر دادم که دارم می رم همسرجان فورا گفتن اخ جون یعنی من از سه شنبه دیگه ماشین دارم  بعدشم خطاب به داداش جانمان گفتن اخ جون از این بعد شام هم داریم و تازه به عنوان رشوه بهش گفت صبح ها سر راهم اول تو رو می رسونم بعدش می رم سرکار

 پ.ن:این سمپاد هنوزم اسامی قبول شده هاش رو اعلام نکرده ها!!!!!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد