یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

کوتاه و مختصر

هنوز زنده ام   البته سرگیجه ها هنوزم هستن ولی بهترم چندروز که اصن حالم خوب نبود و هم تهوع داشتم و هم سرگیجه و هم خیلی منگ بودم فقط کافی بود سرم رو به چپ و راست یا بالا و پایین بچرخونم بلافاصله همه ی دنیا دور سرم می چرخید بالاخره رفتم پیش متخصص گوش و حلق و بینی و واسم دارو تجویز کردن الان فقط اگه سرم رو بالا و پایین کنم دنیا می چرخه و گفت دوره ی درمان طولانیه و باید حوصله کنم درضمن بچه ای هم در کار نبود خیال همگی راحت

دیگه اینکه زندگی جریان داره و مرکز دنیایی ها هنوز تشریف دارن و یکی از دوستان معتقد بود این سرگیجه های من همه اش به خاطر الرژی به مرکز دنیاست   که البته بنده نه تایید می کنم و نه تکذیب   درضمن مادرشوهرجانمان می خوان واسمون دلمه برگ مو درست کنن من عاشق این دلمه هستم باز هی بیاین بگین مادرشوهر اله و بله والا! البته همسرجانمان هم عاشق دلمه ی برگ موهست ولی خوب حالا شوما فرض کن واسه خاطر دل عروسش می خواد درست کنه !

الان یاد یک خاطره از سپهر افتادم وقتی که ۶سالش بود همسرجانمان دیسک کمرش رو عمل کرد و قبلش هم دوماه استراحت مطلق بود و بعد از عمل هم دو سه هفته توی خونه بستری بود بعدش پسرجانمان یک روز یواشکی به من گفت مامان دیگه این بابا سر کار نمی ره مریض شده بهتره بریم یک بابای دیگه پیدا کنیم !! یک همچین پسری داریم ما   حالا این مدت که من همه اش توی خونه افتاده بودم هر لحظه منتظر بودم ستی همچین پیشنهادی رو به باباش بده ولی طفلی بچه ام همه اش دور و برم می پلکید تازه هی به همه یاداوری می کرد مامان سرش گیج کی ره نمی تونه این کار رو بکنه خودتون انجام بدین

هفته ی پیش گه حالم خوب نبود کلی ادم می خواستن بیان خونمون عیددیدنی (بعله هنوز پروژه ی عیدیدنی رفتنها تموم نشده!!) که من گفتم نمی شه بعدشم دیشب خر درونم فعال شد و خودم زنگ زدم به تک تکشون و گفتم ببخشید که هفته ی پیش نشد حالا این هفته جمعه واسه شام تشریف بیارید البته الان پشیمونم ها ولی کاریه که شده حالا چی درست کنم 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد