یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

همه ی مانگاهای من

از وقتی گولو مانگاش رو گذاشته من رسما از کار و زندگی افتادم ! اول که با لپ تاپم کلی نشستم پای ایینه تا خودم رو بسازم  ولی نشد رفتم یکی از عکسام رو برداشتم و دوباره نشستم پای لپ تاپ اما نتیجه اصن رضایت بخش نبود اخه هرچی می ساختم از خودم خعلی خوشگل تر می شد تازه هی دلم می خواست اون لب قلوه ایه یا اون چشم کشیدهه رو انتخاب کنم !! بعدش با سابی تلفنی حرف زدم و گفتم من نتونستم تو برو ببین می تونی خودت رو بسازی ولی نتیجه ی مانگای اون هم اصن دلچسب نبود واسه همین قرار شد من مانگای اونو بسازم اونم مال منو ولی زهرا زودتر دست به کار شد و مانگاهامون رو ساخت و انصافا هم خیلی شبیه ساخته البته پیش خودمون بمونه مانگای من خیلی از خودم خوشگل تره !

حالا من امروز دوباره تلاشم رو واسه ساختن مانگاها کردم این شما و این هم مانگاهای ساخت من

سابینا البته من هر وقت دیدمش موهاش رو اتو کرده بود تازه با اتو بازم اینقده فر داشت

اینم زهرا

ایشون هم همسرجانمان هستن به نظر خودم که لباس صورتی خیلی بهش میاد

اینم دایی ممر

پ.ن: من یک اشتباهی کردم و اون دفعه که رفته بودم ارایشگاه موهام  رو کوتاه کنم ناخن هام رو هم به توصیه ی دوستم لاک ژله ای زدم حالا هر کار می کنم پاک نمی شه البته ارایشگره بهم گفت که دوومش زیاده و با استون پاک نمی شه و باید بیای اینجا واست پاکش کنیم ولی من باور نکردم حالا چی کار کنم  اصن حالش نیست توی ترافیک اسفند پاشم برم اون کله ی شهر واسه پاک کردن لاکام 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد