یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

ُسفر

بالاخره این طلسم مسافرت نرفتنمون شکست و هفته ی دیگه داریم می ریم سفر البته می دونین چون مامان من و مامان همسرجان توی دوتا از شهرهای توریستی (البته مامان همسرجان نزدیک شهر توریستی زندگی می کنن) زندگی می کنن واسه همین اونجا اصن واسه من مسافرت محسوب نمی شه انگار رفتم خونه ی مامانم یا مادرشوهرم ..شرایط این دوسال ستایش هم باعث شد بود ما جایی نریم و مسافرتهامون محدود بشه به شمال که به تهران نزدیکه و اگه مشکلی پیش بیاد بتونیم به سرعت خودمون رو برسونیم به دکترش

هفته ی پیش بین اون همه کاری که داشتم یک روز هم وقت گذاشتم و هی به اژانسای مختلف زنگ می زدم تا یک تور مناسب پیدا کنم تا اینکه با یکی شون به توافق زسیدم و پول رو اینترنتی ریختم به حسابشون و قرار شد اونم قرارداد رو فکس کنه که من شماره فکس محل کار همسرجان رو دادم و بهش زنگ زدم و گفتم الان یک فکس میاد لطفا امضاش کن  و دوباره واسه خانوم فلانی فکسش کن نیم ساعت بعد همسرجان زنگ می زنه که شماره تلفن خانوم فلانی رو بده من بعضی از مفاد این قرارداد رو قبول ندارم  می گم قربونت بشم این قرارداد یک تور پنج شش روزه هست ها نه قرار داد نفتی می شه بی خیال اون بنده ی خدا بشی و فقط امضاش کنی ایشون هم فرمودن نه خلاصه که منم با خودم گفتم اصن به من جه قراره مخ اون خانوم خورده بشه و شماره رو دادم و شب که همسر با پرینت قرارداد تور اومد دیدم کلی خط خطیش کرده و کلی هم بند خودش بهش اضافه کرده توی دلم کلی با خانوم فلانی ابراز همدردی کردم چندروز بعد همون خانوم زنگ زد که مدارکتون با یک روز تاخیر حاضر می شه و لطفا به جای امروز فردا تشریف بیارین و بلیط ها و مدارک رو بگیرین وقتی بهش گفتم همسرم میاد مدارک رو می گیره با لکنت گفت پس توروخدا یک جوری این یک روز تاخیر رو بهش بگین که ناراحت نشه

اینم عکس برف بازی امروزه

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد