یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

دلبرکم

سپهر کلاس سنتوره و من و ستایش توی ماشین نشستیم

+مامان جون می خوای تو ماشین بشینی یا بریم قدم بزنیم

ـ بریم گدم (قدم) بزنیم

از ماشین پیاده می شیم و دستای کوچولوش رو می گرم تو دستام و با هم قدم می زنیم

+ حالا دوست داری درباره ی چی حرف بزنیم؟

ـ ممممم درباره اینکه چقدر منو دوست داری   

+ من عاشقتم و خیییییییلی دوست دارم اندازه ی

ـ نه نه این طوری نه بگو عاگش(عاشق) چشاتم عاگش گوشاتم

+ اهان باشه چشمات خیلی خوشگله و من عاشقشونم عاشق اون لپات هستم عاشق دماغ کوچولوی خوشگلتم و.... خلاصه دونه دونه تموم اعضای بدن رو نام می برم حتی بام بام !!!(همون باسن) مبارک رو می گم خیلی خوشگلن و من دوستشون دارم و ستایش هم در حالی که لبخند رضایت رو لبشه و از این همه تحسین خر کیف شده اعضایی رو که من از قلم می اندازم رو بهم یاداوری می کنه !!!!

ستایش حالش بهتره البته هنوزم کمی بی حاله ولی کلا خیلی بهتره ولی حالا نوبت سپهر شده و امروزم مدرسه نرفت

توی این چندروز اندازه ی تموم عمرم ملحفه شستم هوفففففففف

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد