یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

بازم ستی

دیشب ستایش دل درد داشت به همراه تهوع و استفراغ ..من نمی فهمم چرا همیشه بیماری ها اخر شب میان سراغ این فینگیلی هیچی دیگه ساعت ۱۲ شب با همسرجان ستایش رو بردیم اورزانس بیمارستان و اقای دکتر ستایش رو معاینه کرد و گفت به احتمال زیاد ویروسی هست و گفت به تازگی شایع شده و علایمش هم دل درد و استفراغ و اسهاله ..یک نی نی دیگه هم با همین علایم همزمان با ما اورده بودن بیمارستان خلاصه که دکتر داشت نسخه می نوشت و خطاب به من و همسرجان گفت این امپول ضدتهوع رو الان بزنین همین موقع همسرجان با چشم و ابرو به من اشاره می کنه که نه نمی زنیم  یعنی من هلاک این عکس العمل های همسرجانم دفعه ی پیش هم که به خاطر سردرد ستایش رو اوردیم اورژانس وقتی دکتر گفت سی تی اسکن کنین همسرجان همون جا جلوی دکتر خطاب به من (دقت کنین خطاب به من نه دکتر !!!) می گه نه سی تی نمی کنی اول زنگ بزن دکتر احسانی ببین اون چی می گه یعنی تقریبا مونده بود بگه شما چیزی نمی فهمی طفلی دکتر هم گفت هرجور صلاحه ولی من باید تو پرونده دستور رو درج کنم حالا از دکتر برگشتیم می گم می شه شما افاضاتتون رو بزارین وقتی میایم بیرون بکنین والا!!

دیشب تقریبا نخوابیدم چون ستایش بازم دل درد داشت و مدام بالا میاورد با این که متوکلرپرامید رو بهش دادم بازم بالا میاورد ..همسرجان هم نخوابید چون امروز امتحان داشت و مشغول درس خوندن بود البته الان ستایش بهتره و دل درد و تهوعش کمتر شده

همسر جان رفته سرجلسه امتحان و ستایش هم داره باب اسفنجی می بینه و منم ملافه های تخت رو که استفراغی شده بود شستم و سوپ ستی رو هم اماده کردم و الان به شدت خوابم میاد

پ.ن: ستایش تو تمام مدتی که حالش بد و بود و داشت بالا میاورد هی می گفت مامان دوست دارم یعنی هی اوغ می زد و هی می گفت دوست دارم دوباره اوغ می زد و باز می گفت دوست دارم !!!!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد