یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

چی می خوام؟!!

خوب راستش خودم هم نمی دونم چمه تا الان به اندازه ی سه تا پست نوشتم اما همه شون رو پاک کردم دلم می خواست می رفتم مسافرت اما نمی شه چون همسرجان درس دارن هوففففففف.. نمی دونم گفتم که دوباره دانشجو شده یا نه خوب  اگرم نگفتم چیز زیاد مهمی نبوده فقط دوباره تصمیم گرفته درس بخونه   و منم باید منطقی باشم و قبول کنم که اون وسط امتجان های ترمش نمی تونه پاشه بیاد مسافرت  تازه اگه خیلی دلم می خواد می تونم به طور کاملا منطقی خودم با بچه هام تنها برم !!!!! البته می شه بازم منطقی بود و کمی صبر کرد تا امتحان ها تموم بشن و بعدش اونوقت بریم مسافرت ولی عیبش اینجاست که این دل لامصب دوست نداره منطقی باشه همین  اصلا دوست ندارم تعطیلات هفته ی بعدتر (منظورم ۱۰ دی) تهران باشم حالا حتی نمی تونم بلیط مشهد هم گیر بیارم نه هواپیما ونه قطار هیچ کدوم جا نداره !!!!!!!!!! اخه من نمی فهمم این مشهد چی داره که تا تعطیلی می شه همه پا می شن می رن مشهد کاش حداقل مامانم یک جای دیگه زندگی می کرد که بلیطش راحت تر گیر میومد ..فکر کنم به اندازه ی کافی غر زدم

یلداتون پیشاپیش مبارک و بهتون خوش بگذره ما که منزل خاله همسرجان دعوتیم با کلی از فامیل های قوم همسر و کاملا واضحه که خوش می گذره  ولی دوراز شوخی خوش می گذره پارسال که خیلی عالی بود

پ.ن:به همسرجان می گم از برویلز (یکی از شخصیتای سریال فرینچ) خوشم میاد خیلی مرموزه و اصن خوشحالی یا ناراحتیش ویا حتی هیجانش از صورتش معلوم نیست می گه پس من می شم برویلز وبعدشم با لحن برویلز منو صدا می زنه ایجنت دانم   

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد