یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

چرا آخه؟؟؟!!!!

کاش هی نخوایم روابط بین بقیه رو کنترل کنیم هی توی روابط بچه هامون یا خواهر و برادرامون دخالت نکینم چرا گاهی بعضی هامون فکر می کنن اگه با کسی خوب نیستن یا دوستش ندارن بقیه هم نباید دوستش داشته باشن یا حتی باهاش حرف بزنن اخه چرا فکر می کنیم اگه برخلاف میل یکی با کسی که ما باهاش قهریم و طردش کردیم حرف بزنه و رابطه داشته باشه یعنی این که می خواد من رو برنجونه !!!!!!!

الان یک هفته است که دارم به تلفن های گلایه امیز یکی از عزیزام جواب می دم که از اون سر دنیا (مسلما داداشم یا خانومش نیستن ها ) زنگ می زنه و از من گله می کنه که چرا فلانی اون یکی فلانی دیگه رو که من ازش بدم میاد خونه اش راه داده !!!! و هر چی هم من بگم اخه قربونت بشم چه ربطی داره و اخه این موضوع به این کوچیکی رو چرا بزرگش می کنین و از راه دور هی خودتون رو ناراحت می کنین ولیییییییییی.........

خلاصه الان یک هفته هست که تا تلفنم زنگ می زنه ضربان قلبم می ره بالا و بهم استرس دست می ده که نکنه بازم یک مکالمه با کلی انرژی منفی داشته باشم تازه اخه این وسط من چی کاره بیدم !!! یکی دیگه یکی دیگه رو دعوت کرده که به یکی دیگه برخورده ...خوب به من چه واقعا !!!!!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد