یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

روز پاییزی

از راهی کردن یک مسافر مخصوصا اگه عزیز هم باشه متنفرم   دیروزم که یک روز پاییزی به تمام معنا بود با اون هوای ابری و بارونی گرفته اش حال و هوای دلم رو که گرفته بود گرفته تر کرد با این که این خان داداشمان خیلی ادم شلوغ  و پرسرو صدایی نیست (برخلاف دایی ممر) ولی دیروز خونه یکدفعه ساکت و گرفته شد کاش می شد ادما همیشه پیش هم بودن و اینقده حسرت روزای کنار هم نبودن رو نمی خوردن

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد