امروز همین طوری هوس کردم چندتا عکس بزارم
این عکس مربوط به شب تولد سپهر است
این عکس هم مربوط به اخرین مسافرتی است که رفتیم یعنی تابستان ۹۰
پاییز ۹۰ هم متوجه بیماری ستایش شدیم و شیمی درمانی رو شروع کردیم ... می بینین فاصله بین خوشبختی و سعادت تا گرفتاری و مصیبت چقدر کوتاه است
دیشب این ستایش ما دنبال سایه اش می گشت و می گفت سایه ی ستی خانوم گم شده دقیقا همین جمله رو می گفت ... من عاشق این ستی خانوم گفتنش هستم ...هر چی هم توضیح می دادم که الان افتاب نیست و ... قانع نمی شد خلاصه یک عدد سایه گم شده از یابنده تقاضا می شود سایه ستی خانوم را تحویل داده و مژده گانی دریافت نماید
پ.ن: خونه ای رو که ۱.۵ سال قبل پیش خرید کرده بودیم الان حاضر شده باید براش کابینت سفارش بدیم ... راستش فکر نمی کردم تا بهار حاضر بشه برای همین هیچ فکری برای کابینتش نکردم با خودم فکر می کردم درمان ستایش که تموم شد می رم می گردم و کابینت انتخاب می کنم اما الان زودتر حاضر شده و من حسابی گیجم ونمی دونم چی کار کنم با ستایش که نمی شه برم بیرون و بگردم ... اگه راهکاری دارین یا کابینت کار می شناسین یا حتی نکته ای به ذهنتون می رسه لطفا راهنماییم کنید مرسی