یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

تشخیص بیماری2

صبح سه تایی با هم  برای سی تی اسکن رفتیم بیمارستان لاله می دونستم باید ناشتا باشه از دیشب دیگه چیزی بهش نداده بودم حسابی گشنه شده بود بهانه می گرفت منشی داروی سی تی اسکن را با ۳لیوان اب میوه مخلوط کرد و گفت یواش یواش بهش بدین بخوره وروجک منم چون خیلی گشنه بود اولین لیوان را سر کشید وانرژی گرفت پاشد بدو بدو کردن توی سالن انتظار من وباباش هم دنبالش می دویدیم ازش خواهش می کردیم که یک کمه دیگه هم به به بخوره اما اون دیگه حاضر نبود بخوره تازه فکر می کرد که این یک بازی جدید واز این که ما با یک لیوان اب میوه دنبالش بودیم کلی ذوق می کرد و جیغ می کشید

خلاصه بعد از ۳ساعت دویدن و بازی کردن موفق شدیم به منشی موفقیتمون را اطلاع دادم وگفت حالا باید دارو خواب اور بهش بدی وبخوابونیش   وای نننننننه دیگه حتا نمی تونستم روی پاهام وایسم

۲ساعت هم پروسه ی خوابوندنش طول کشید وبعد از ۵ساعت ما تونستیم یک سی تی اسکن از این جوجو بگیریم منتظر نشسته بودیم تا جواب حاضر بشه که یک پیامک از طرف دادشم برای حمید(همسرم) رسید توی اینترنت سرچ کرده بود واطلاعاتی راجع به تومور ویلمز  برامون فرستاده بود و این که این یک تومور سرطانی است

سوار ماشین شدیم ستایش بغل من خواب خواب بود فاصله بیمارستان تا خونه در سکوت مطلق گذشت

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد