یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

پایان و آغازی دیگر

بالاخره دفتر زندگی مانی هم بسته شد و درسته که دور از انتظار نبود و توی این 9 ماه کم کم واسه ی این موضوع اماده شده بودیم ولی خب بازم تلخ و دردناک بود و درست لحظه ای که مانی جان رو به خاک سپردیم نوه ی کوچک خانواده متولد شد و من رسما عمه شدم  

مرگ یهویی ادم رو غافلگیر و شوکه می کنه و مرگ این مدلی درسته که یواش یواش اطرافیان رو اماده می کنه  ولی خب گند هم می زنه به همه ی خاطرات و من الان هرچی از مانی یادم میاد این روزای لعنتی تخت بیماری هست و خاطرات روپایی و سرحالیش رفته اون عقب های ذهنم  

سپهر واسه تسلی دادن منو بغل می کنه و توی گوشم می گه خیلی خوشحالم که تو به بهشت اعتقاد داری چون بهت کمک می کنه که اروم بشی هرچند از نظر علمی اگه بخوای نگاه کنی چرند هست  

فکر کنم مامان بزرگم (هووی مانی) اولین هوویی باشه که اینجور توی مراسم بیتابی می کرد (یادم نمیاد گفتم یا نه که مانی همسر دوم بود و دوتا زن سالیان طولانی کنار هم و توی یک خونه زندگی کردن) واقعا دلم براش می سوخت و احساس می کردم طفلی دیگه تنها شده و مونسش رو از دست داده   

حس عمه خانومی دارم 

خییییلی دوست داشتم پشت در اتاق زایمان انتظار بکشم و کودک تازه متولد شده رو ببینم ولی با توجه به دور بودنشون امکان پذیر نبود و امروز داشتم فکر می کردم حتی اگر هم ایران بودن باتوجه به شرایط من بازم نمی تونستم پشت در اتاق زایمان انتظار بکشم  احساس می کنم این انتظار باید خییییلی شیرین باشه و امیدوام روزی نصیبم بشه 

نظرات 25 + ارسال نظر
نرگس شنبه 22 آبان 1395 ساعت 21:52

برات متاسفم ...ولی خب زندگی پیش رواست ومیچرخه امیدوارم بهترین ها پیش رو باشه .دوست دارم تا ابد .نرگس

ممنونم

من یکشنبه 23 آبان 1395 ساعت 03:12

دوست عزیزم، براى از دست دادن مانى متاسفم. روحشون شاد باشه.
امیدوارم بارها شیرینى عمه شدن را تجربه کنى

مرسی
متم امیدوارم بارها و بارها تجربه اش کنم

زهرا یکشنبه 23 آبان 1395 ساعت 09:44 http://Pichakkk.blogsky.com

خدا رحمت کنه مانی رو. روحش در آرامش باشه.
تولد کوچولو هم مبارک باشه
حالا شومام نمی خواد اینقدر ذوق کنی. عمه شدن اون قدرا هم خوشالی نداره
من برعکس فکر می کنم شرایط پشت در اتاق زایمان پر استرسه!

مرسی زهرای عزیزم
والا استرسش مال مادر و خواهر کسی هست که قرار زایمان کنه نه خواهرشووووور

تنها یکشنبه 23 آبان 1395 ساعت 10:10

اول تبریک واسه عمه شدن
بعد هم تسلیت واسه مانی. خدا رحمتشون کنه و به شما هم صبر بده

ممنون تنهای عزیزم

زهرا یکشنبه 23 آبان 1395 ساعت 11:18 http://Pichakkk.blogsky.com

عه اره!
به نکته ی ظریفی اشاره کردی!
بالاخره این خواهرشوور بودن یه مزیت داشت که شوما باهاش پز بدی!!!


عزیزم خواهرشوووری همه اش مزیت هست

یه مامان یکشنبه 23 آبان 1395 ساعت 12:13

خدا رحمتشون کنه . روحشون قرین رحمت.
قدم نو رسیده هم مبارک.

مرسی مامان جان

زهرا از خوزستان یکشنبه 23 آبان 1395 ساعت 14:53

تسلیت میگم روحش شاد...چقدر بده آدم زجر بکشه بعد بمیره...راحت شد ....
قدم نو رسیده هم مبارک عمرطولانی و با عزت نصیب نی نی بشه

ممنون زهرا جان

زهرا از خوزستان یکشنبه 23 آبان 1395 ساعت 14:54

جواب کامنت زهرا عالی بود استرس برای مادر و خواهره نه خواهرشوهر

خب حقیقته دیگه

پت یکشنبه 23 آبان 1395 ساعت 16:19

تسلیت میگم فوت مانی رو و تبریک میگم عمه شدنتون رو.

مرسی پت جونم

ساناز یکشنبه 23 آبان 1395 ساعت 16:37 http://www.javrashvajanan.blogfa.com

روح مانی مهربون شاد.
قدم نو رسیده هم مبارک عمه جونه مهربون.
خدا از این ذوقا به عمه دختره ما هم کمی عطا کنه ایشالا.

تفکرات سپهر خیلیی منطقی شده.

ممنون ساناز جان
عالی بود ساناز بالاخره عمه هستیم دیگه نباید که عروس جان ها ازمون راضی باشن که
زیادی منطقی

سحر یکشنبه 23 آبان 1395 ساعت 19:30

تسلیت میگم. روحشون شاد. مامان بزرگها نمیمیرن. بزرگتر میشن. قدم نو رسیده و عمه شدن هم مبارک باشه. من هم دوست دارم عمه بشم.

مرسی سحر جان
ستایش که می گه مانی قراره دوباره از دل اون دنیا بیاد
ایشالله به زودی عمه بشی

الناز یکشنبه 23 آبان 1395 ساعت 20:21

عمه الناز
یکی بزنه به بالن افکارم من فرود بیام پایین
اقا تبریک
اقا تسلیت
یعنی تو روح این شرایطی که هم تبریک لازمه هم تسلیت
هم تبریک فحشه هم تسلیت
به هر حال من یه جاهایی بین تبریک و تسلیتم

عمه الناز
چه شود
البته اول باید پیش زمینه اش رو اماده کتین و واسه اقا داداش استین بالا بزنین

Aftab mahtab یکشنبه 23 آبان 1395 ساعت 22:46

cheshmetoon rooshan ame khonomi
Tasliat migam bara az dast dadane mani joonet

مرسی aftab mahtab عزیز

آرزو دوشنبه 24 آبان 1395 ساعت 05:01

روح مانی در آرامش باشه و قدم نورسیده برای خانواده شما فرخنده.
امیدوارم سالیان سال از عمه بودنتون لذت ببرید

مرسی ارزو جان
منم امیدوارم دخترکوچولومون کاری کنه که من کمتر فحش بخورم

لیلا شبهای مهتابی دوشنبه 24 آبان 1395 ساعت 17:35 http://www.yalda4000.blogfa.com

روح مانی شاد..... واااای عمه شدن خیعلی حس قشنگیه...من تجربش کردم پشت در اتاق زایمانم بودم...بعدش بچه رو دادم به من و داداشم..گفتم چند دقیقست دنیا اومده پرستار گفت ده دقیقه....همه حس های خوبو تو اون لحظه بهم داده بودن....یه دماغ کشیده و دراز که کپی داداشم بود از زیر یه پتوی سفید خودنمایی میکرد و به من میگفت که این پسل ، جیگر منه..... دهنشو داشت میچرخوند و در به در دنبال شیر بود .الان این پسر تو نویسندگی در رده سن 14 سال نفر اول شده تو کشور...و بهترین صخره نورده .....

ممنون لیلا جان
اخی افرین به این گل پسر
پس این پسرجان با کارهاش موجبات ارامش شما رو فراهم کرده و کمتر فحش می خوری عمه خانوم جان

مریم چهارشنبه 26 آبان 1395 ساعت 00:09

تبریک وتسلیت ولی این که در روزی که مادربزرگها رفت عمه شدید جالب است،حالا اگر کوچولو دختر باشد واقعا مایه تسلی برای شماست که همجنس مادربزرگها آمده

ممنون عزیزم
بله فسقلی ما دختر هست

نگار چهارشنبه 26 آبان 1395 ساعت 17:46

سلام من هم تبریک میگم هم تسلیت
در ضمن من تازه با وبلاگ شما آشنا شدم خیلی قشنگه هروز هم میام سر میزنم به امید پست جدید
همچنین امیدوارم دیگه هیچ مشکلی برای دو تا فرشته ات بوجود نیاد و همیشه سالم باشن

ممنونم نگار عزیز

............ جمعه 28 آبان 1395 ساعت 15:20

سلام خواهر نمی خوای پست جدید بزاری ما منتظریم ها

شرمنده که اینقده منتظر گذاشتمتون

ربولی حسن کور جمعه 28 آبان 1395 ساعت 21:16 http://rezasr2.blogsky.com

سلام
تسلیت میگم
خداییش درک سپهر خان خیلی بالاتر از چیزیه که انتظار داشتم قابل تحسینه
قرار نیست از طرف دایی ممر عمه بشین؟

ممنون دکتر عزیز
دیگه همه ی امیدمان به دایی ممر هست

★★★★★★ سه‌شنبه 2 آذر 1395 ساعت 23:08

سلام خواهر آبان هم تموم شد نمیخوای برای آدر پست بذاری؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!

شرمنده

لیلی چهارشنبه 3 آذر 1395 ساعت 02:10

تسلیت میگم مامان.
تروخدا بیشتر بنویس.
من نوشته هاز پر از خوشقلبی و شور زندگی تو دوست دارم.
دختر خیلی قوی ای هستی.

نظر لطف شماست

پدر بزرگ پانیا وروشا جمعه 5 آذر 1395 ساعت 08:15

با عرض سلام وادب بدینوسیله مصیبت وارده را به شما وخانواده
ارجمندتان تسلیت گفته و ازخدای بزرگ برای شما و سایربازماندگان طلب صبر نموده و برای آن عزیز سفرکرده غفران
الهی را آرزو مینمایم .

ممنون پدربزرگ عزیز

ماریا یکشنبه 7 آذر 1395 ساعت 20:55

سلام. مدتها بود به وبلاگتون سر نزده بودم منو در غمتان شریک بدانید. عمه شدنتان هم تبریک . متاسفانه وبلاگستانها دچار مرگ تدریجی شده اند بلطف فیس بوک و اینستا و ... خیلی خوشحالم که هنوز وبلاگ نویسی میکنی دوست خوب و همیشه پرنشاط. هیچ وقت در این وبلاگ را تخته نکن . در شرایط سختی بودم سه سال پیش که وبلاگت را پیدا کردم. و مطمنا خیلی های دیگه با خوندن پست های تو آروم میشن .

ممنون ماریا جان
منو ترغیب می کنی به وبلاگ نویسی ها

یه مامان سه‌شنبه 9 آذر 1395 ساعت 23:45

مدیر عزیز گفتیم مطلب کم میزاری درکت میکنیمو ازین حرفا . ولی خداییش خیلی وقته مطلب نزاشتی. من شخصا دیگه درکت نمیکنم هااااااا


اتفاقا امروز تو اومدی توی ذهنم که اومدم پای وبلاگ

یه مامان چهارشنبه 17 آذر 1395 ساعت 11:58

خنده:
ای جان که به یادم بودی.

مخلصیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد