-
یک عدد درازگوش
جمعه 19 آبان 1391 14:14
بنده استعداد عجیبی در درازگوش شدن دارم در حدی که این ستایش نیم وجبی هم متوجه شده و نهایت استفاده رو از این استعداد خدادادیه مادرش می بره چند روز پیش که اتاقش رو مرتب کرده بودم بعد از نیم ساعت که برگشتم دیدم تمام زحمات من رو نیم ساعته برباد داد این شد که با ابروهای گره کرده و دست به کمر و صدای بلند گفتم (این چه وضعیه...
-
پشیمونم
دوشنبه 15 آبان 1391 14:12
دیروز یکی از دوستان هم دانشگاهی تماس گرفته بود برای خداحافظی ..خودش وهمسرش از بچه های دانشگاهمون بودن درواقع از همکلاسی های همسرجان هستن(من و همسر هم دانشگاهی هستیم اما در دو رشته متفاوت ) ...امشب با دوتا بچه هاشون برای همیشه از ایران می رن ...صبح که از خواب پاشدم یک ایمیل از یکی از صمیمی ترین دوستان دوران دانشگاه...
-
همین طوری
جمعه 12 آبان 1391 14:11
امروز همین طوری هوس کردم چندتا عکس بزارم این عکس مربوط به شب تولد سپهر است این عکس هم مربوط به اخرین مسافرتی است که رفتیم یعنی تابستان ۹۰ پاییز ۹۰ هم متوجه بیماری ستایش شدیم و شیمی درمانی رو شروع کردیم ... می بینین فاصله بین خوشبختی و سعادت تا گرفتاری و مصیبت چقدر کوتاه است دیشب این ستایش ما دنبال سایه اش می گشت و می...
-
یکسال گذشت
دوشنبه 8 آبان 1391 14:09
الان دقیقا یکساله که درمان ستایش رو شروع کردیم پارسال این موقع ها چه حال و روزی داشتیم ...شرح کاملش رو در سه چهار پست اول نوشتم ... چه شب ها که اروم و بی صدا تو خلوت خودم اشک ریختم بارها وبارها از خودم پرسیدم چرا من؟ چرا این اتفاق باید برای من بیافته ؟ مثل مسخ شده ها شده بودم گاهی کسی کنارم نشسته بود و حرف می زد اما...
-
برادرانه
سهشنبه 2 آبان 1391 14:08
من و همسر اینجا یعنی تهران غریب هستیم منظورم از غریب بودن اینه که قوم و خویش درجه یک مثل پدر و مادر و خواهر وبرادر نداریم وگرنه که هر دومون اینجا هم خاله داریم هم دایی ....من از مشهد اومدم و همسر جان هم از یک شهر به قول خودشون مهم که بین دوتا دهکده ی کوچک به اسم اصفهان و شیراز قرار گرفته اومده اینم البته یک قسمتی از...
-
قوم همسر
شنبه 29 مهر 1391 14:06
مادر شوهر جانمان به همراه برادر شوهر کوچیکه و خواهر شوهر بزرگه و همسرشان برای درمان پادرد و ایضا شرکت در عروسی برادر زاده شان اومدن خونمون ما به خاطر ستایش در جمع های شلوغ شرکت نمی کنیم چون اگر یک نفر بیمار باشه یا حتی فکر کنه که داره بیمار میشه! به علت پایین بودن ایمنی بدن ستایش (همه ی کسانی که شیمی درمانی می شن...
-
شیمی درمانی انجام شد
یکشنبه 23 مهر 1391 14:03
هفته ی خیلی شلوغی بود اول از همه این که شیمی درمانی ستایش بدون دردسر انجام شد خدا را شکر این دفعه موقع رگ گرفتن اذیت نشد و با همون اولین امپول رگ پیدا شد و داروها تزریق شد تا دو روز هم تهوع داشت اما الان دیگه خوبه فقط تعداد گلبول های سفیدش پایین اومده بود که ۲ روز هم برای زدن امپول نئوپوژن بردمش دکتر.... ستایش ۴روز...
-
11 سال
شنبه 15 مهر 1391 14:01
توی این هفته ۲تا تولد داریم همسرم و پسرم با اختلاف یک روز از هم . باورم نمی شه که ۱۱ سال گذشت پسرم داره به نوجوانی نزدیک می شه ۱۰ سال پیش دلم می خواست زمان زودتر بگذره دوست داشتم چشمام رو ببندم و وقتی باز می کنم ببینم سپهر بزرگ شده صحیح و سالمه و هیچ مشکلی نداره روزگار سختی بود من وهمسر جوون بودیم بی تجربه پسر کوچولوی...
-
معلم استراتژی
سهشنبه 11 مهر 1391 14:00
روزهای دوشنبه معلم اصلی سپهر نمیاد و درسهایی مثل قران و ورزش و کتابخونه دارن که هر کدومش یک معلم مخصوص داره دیروز که از مدرسه اومد -به به سلام اقا مدرسه خوش گذشت ؟ -بله -معلماتون چطور بودن ؟ -خوب -معلم جدید نداشتین؟ -نه همشون همون پارسالی ها بودن فقط معلم استراتژی عوض شده بود -استراتژی؟؟؟ -ای بابا ... پارسال هم برای...
-
مادر نمونه
شنبه 8 مهر 1391 13:59
همه نگرانن که توی مدرسه اتفاق بدی برای بچه هاشون بیفته مثلا زمین بخورن یا توی بازی های وحشیانه پسرانه اسیب ببینن اونوقت من باید از خودم نگران باشم . این هفته گذشته رو همین جور الکی الکی برای خودم دردسر درست کردم جریان از این قرار بود که سپهر تازه از مدرسه برگشته بود و داشت مشق هاش رو می نوشت منم یک لحظه رفتم بهش سر...
-
غمگینانه
سهشنبه 4 مهر 1391 13:57
امروز با مامان مریم تماس گرفتم . حدود ۹ ماه پیش با مریم و مامانش اشنا شدم اون موقع ستایش به خاطر تب بالا بیمارستان بستری شده بود و مریم کوچولوی ۶ ساله هم با مامانش از شیراز اومده بودن اصلا حالش خوب نبود نمی دونم چه نوع سرطانی داشت یعنی هیچ وقت فرصت نشد بپرسم دو یا سه باری که با مامانش حرف زدم فقط سعی می کردم بهش...
-
بازم مهر
شنبه 1 مهر 1391 13:45
امروز صبح پسر جانمون رو ساعت ۶ بیدار کردیم اخه رو دور کنده تا دستشویی بره و لباس بپوشه و صبحانه بخوره ساعت ۷ می شه البته در طول سال تحصیلی معمولا همسر جان وظیفه اماده کردن و صبحانه دادن سپهر رو بر عهده دارن و من به عنوان مادر نمونه تا ۹صبح خوابم اما خوب امروز فرق می کرد بالاخره روز اول مهر بود. قرار شد سپهر با پدرش...
-
روزای سخت
سهشنبه 28 شهریور 1391 14:42
چند روز خیلی سختی بود اما تموم شد.....این دفعه ستایش خیلی اذیت شد از همون اول بنای ناسازگاری رو گذاشت و با جیغ و فریاداش درمانگاه خون رو روی سرش گذاشته بود.... من با کمک ۲ تا پرستار و مامان یکی دیگه از بچه ها محکم ستایش رو نگه داشته بودیم تا پرستارش بتونه از دست راستش رگ بگیره اما اینقدر با تمام وجودش تقلا می کرد و...
-
عوارض دارو
پنجشنبه 23 شهریور 1391 14:40
عوارض داروهای شیمی درمانی در همه یکسان نیست در بعضی با شدت بیشتری ودر بعضی باشدت کمتر بروز می کنه یکی از این عوارض ریزش مو است یکی دیگه تهوع است البته همون روز شیمی درمانی یک داروی ضد تهوع به طور وریدی تزریق می شه اما خوب باز هم بعضی از بچه ها تهوع دارن تجربه خودم نشون داده که اگه فاصله صبحانه تا شیمی درمانی حداقل ۳...
-
خودشیفته
شنبه 18 شهریور 1391 14:38
این دخترکم اعتمادبه نفس داره در حد المپیک اینم از اصطلاحات پسرجان است بنا به مقتضای زمان میشه در حد تیم ملی یا در حد یورو من عاشق این اصطلاحاتشم خلاصه دیروز می خواستیم با همسر بریم پیاده روی یک پیراهن جدید تن ستایش کردم اونم هر وقت یک لباس جدید می پوشه توهم زیبایی برش می داره اومده جلوی همسر با یک ژست خاصی می گه...
-
روزمره
چهارشنبه 15 شهریور 1391 14:37
دیشب مهمونام رفتن سپهرم با خودشون بردن مشهد . اخه پسرم خیلی این داییش رو دوست داره باهاشون رفت که این چند روز تا شنبه که برادرم از ایران می ره با هم باشن . اولین باره که بدون من مسافرت می ره به همین زودی دلم براش تنگ شده خودش موقع خداحفظی می گفت: (مامان دلت برای غر غرهام تنگ می شه) همسر هم صبح خیلی زود رفت ماموریت و...
-
مادرم
چهارشنبه 8 شهریور 1391 14:36
پدر و مادر من مشهد زندگی می کنن توی این مدت ۴۲ هفته ای که از شروع شیمی درمانی می گذره هر موقع که ستایش شیمی درمانی داشت مامانم اومد اینجا پیشم اون روزهای اول که هر هفته بود تمام این ۱۰ هفته را پیشمون موند بعد هم که هر ۳ هفته یک بار خودش رو از مشهد می رسونه حضورش واقعا ارامش بخشه . چند بار بهش گفتم دیگه خودم می تونم از...
-
خواهر یا برادر کودک سرطانی
سهشنبه 31 مرداد 1391 14:30
یکی از اهداف من برای وبلاگ نویسی انتقال تجربیاتم بود ایندفعه می خوام راجع بع خواهر یا برادر یک بچه ی سرطانی صحبت کنم اخه یک دفعه همه توجهات متوجه مریض می شه وشاید این بچه(شایدم نوجوان) فراموش بشه اول از همه بعد از این که به خودتون مسلط شدین واز شوک در اومدین با فرزندتون صحبت کنید و با شناختی که از اون دارین وبا توجه...
-
پا..را..زیت
شنبه 21 مرداد 1391 14:29
ستایش متولد بهمن ۸۸ است توی این بیمارستانی که برای شیمی درمانی می ریم ۲ تا کوچولوی دیگه هم هستن که اونها هم متولد بهمن ۸۸ هستن هر ۳ تای این بچه ها تومور ویلمز دارن خیلی عجیب نه؟!! زمان بارداری من همزمان بود با جریانات انتخا*با*ت ۸۸ یادم میاد که کلی پا*را*زیت می فرستادن طوری بود که هیچ کانالی را از طریق ما*هوا*ره نمی...
-
18 میلیون!!!!
سهشنبه 10 مرداد 1391 14:27
فکرشو بکن صاحبخونه عزیز ۱۸میلیون به مبلغ پیش خونمون اضافه کرد یعنی می گفت ۲۳ میلیون اضافه کنید!!!! بعد از کلی چونه زدن اقای همسر شد ۱۸میلیون اخه با این شرایط خاصی که ما داریم جابجایی تقریبا غیر ممکن بود اینه که با صاحبخونه ی عزیز کنار اومدیم البته بیراه هم نمی گفت همسایه بالایی با مبلغ ۵میلیون بیشتر همین هفته پیش بالا...
-
تومور ویلمز
یکشنبه 8 مرداد 1391 14:25
تومور ویلمز یک تومور مختلط وبدخیم کلیه است که معمولا (دقت کنید معمولا نه همیشه) در کودکان زیر ۷ سال دیده می شه و از هر ۱۲۵ هزار کودک یک نفر به این بیماری مبتلا می شه یعنی اخر شانسم من از علایم بیماری ورم وبزرگی شکم و تب و خون در ادرار است البته ستایش هیج کدوم از این علایم را نداشت همونطور که قبلا گفتم به طور اتفاقی...
-
قبل از عمل
پنجشنبه 20 بهمن 1390 14:24
باید زودتر تصمیم می گرفتیم و درمان را شروع می کردیم دکتر کودکان ستایش ما را به دکتر مولائیان معرفی کرد برای جراحی و همچنین دکتر انکولوژیست برای شیمی درمانی اول رفتیم مطب دکتر مولائیان خیلی شلوغ بود ساعت ۱۰ شب نوبت ما شد بعد از معاینه گفت روز شنبه صبح ببریمش بیمارستان بهرامی بستریش کنیم و یکشنبه عمل می کن دیگه دیر وقت...
-
رویارویی با واقعیت
دوشنبه 17 بهمن 1390 14:22
چیز زیادی راجع به سرطان نمی دونستم مختصر اطلاعاتی هم که داشتم بر می گشت به دوران دانشجویی و اشنایی من با محک هیچ وقت فکر نمی کردم این قدر به من نزدیک باشه در بین اقوام و دوستان هم ستایش اولین مورد بود وقتی رسیدیم خونه دیگه ساعت ۲ شده بود سپهر از مدرسه برگشته بود و داشت ناهار می خورد برادرم چشماش پف کرده بود ستایش را...
-
تشخیص بیماری2
یکشنبه 16 بهمن 1390 14:19
صبح سه تایی با هم برای سی تی اسکن رفتیم بیمارستان لاله می دونستم باید ناشتا باشه از دیشب دیگه چیزی بهش نداده بودم حسابی گشنه شده بود بهانه می گرفت منشی داروی سی تی اسکن را با ۳لیوان اب میوه مخلوط کرد و گفت یواش یواش بهش بدین بخوره وروجک منم چون خیلی گشنه بود اولین لیوان را سر کشید وانرژی گرفت پاشد بدو بدو کردن توی...
-
تشخیص بیماری 1
شنبه 15 بهمن 1390 14:14
1 دو سه روزی بود که دختر ۱۷ ماهم گاهی موقع جیش کردن بی تابی می کرد احتمال دادم که عفونت ادراری داشته باشه بردم پیش دکترش ازمایش ادرار نوشت درست حدس زده بودم جواب ازمایش عفونت نشان می داد بعد از مصرف یک دوره ۱۰ روز انتی بیوتیک و گذشتن ۴۸ ساعت از خوردن اخرین دوز دارو دوباره ازمایش ادرار را تکرار کردم عفونت برطرف شده بود...