یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

بنده کاملا متوجه شدم :))

زمان: قبل از ورود مهمان 

موقعیت: بغل اینجانب با چشمای درشت و گردن کج و ناز فراوان 

-مامان می شه هی نگی کوچولوی گناه داره این اسباب بازی رو بهش بده یا ببین چقدر مظلومه بهش بده یا مهمونمونه بهش بده اخه همه ی اینا وسایل شخصی منه متوجه می شی  

تعطیلات تابستونی سپهر تموم شده و اقا از شنبه تشریف می برن مدرسه  مدیونین اگه فکر کنین ذوق زده ام 

از سری ماجراهای دایی ممر

من و مامان داریم  طبق درخواست خودش بهش چندتا بانو معرفی می کنیم واسه ازدواج اونوقت اقا می فرمان  

نه این قیافه اش رو نمی پسندم 

نه این یکی زیادی لاغره 

وا مگه ... هم شد رشته  تحصیلی  

این یکی چاقه ها  

نه خیلی قدش بلنده 

وای نه قیافه اش یکجوریه ادم حوصله اش سر می ره  

نه نه اصن من از این تیپ خانواده ها خوشم نمیاد  

اینکه همسن و سال خودمه  گفتم که حداقل سه سال کوچیکتر باشه 

نه دیگه اینم خیلی بچه ست هنوز  

قیافه اش مهربون نیست 

بهش می گم  عزیزم یک دقیقه پاشو برو جلوی اینه قدی وایستا ..نه قیافه ی درست و درمونی داری نه خونه ,ءنه ماشین ءنه پول,ءچاقم که هستی ,ءتازه از همه بدتر یا تو پیش خواهرتی یا خواهرت و بچه هاش پیش تو   

می خنده می گه مرد به این خوبی از خداشون هم باشه  

هوففففف از دست این اقایون ءخدای اعتماد بنفس هستن ها  

بعدا نوشت: جناب ظریف خسته نباشین خوشحالم که نماینده ی کشورم یک فرد تحصیل کرده ای هست که ادبیات صحبت کردنشون در حد شخصیت ایران هست

هفته ی پرماجرا

هفته ی پیش بالاخره سپهر رو بردم پیش یک ارتوپد که از اشناهای دور یکی از دوستای مامانم بود اقای دکتر یک ازمایش خون نوشت واسه بررسی روماتیسم و عکس از پاش  قرار بود امروز که جواب ازمایش حاضر می شه بریم پیشش ولی  پریشب اقای دکتر فوت کردن !!! و من گیج و منگ و شوکه شدم اخه مگه می شه من همین چندروز پیش دیدمش و حالش خوب بود  

دایی ممر واسه این تعطیلات  اومد مشهد و سه شنبه شب کلی باهم حرف زدیم که صبح چهارشنبه بیام راه اهن دنبالت و اونم هی می گفت ساعت 4 صبح می رسم و خودم میام و خلاصه که قرار شد ما بخوابیم و خودش بیاد َساعت 5 از خواب بیدار شدم و یواش رفتم در اتاقش رو باز کردم و نبود بهش اس ام اس دادم کجایی و نوشت قطار تاخیر داره درضمن حالم اصن خوب نیست و پزشک قطار درخواست امبولانس کرده و مستقیم می رم بیمارستان و لطفا به مامان چیزی نگو .... لازم نیست که بگم یکدفعه خواب از سرم پرید و چندبار بادقت متن اس ام اس رو خوندم و بهش اس ام اس دادم توروخدا شوخی نکن و اونم مختصر نوشت مشکوک به سنگ کلیه هستن  ..اصن نفهمیدم چجوری حاضر شدم و سوییچ ماشین رو برداشتم و یواشکی که مامانم بیدار نشه از خونه اومدم بیرون و حالا توی پارکینگ ماشین روشن نمی شد می دونستم چون هول هستم نمی تونم ماشین رو روشن کنم و هی می گفتم نفس عمیق بکش و اروم باش ولی بازم نتونستم ماشین رو روشن کنم دویدم توی خیابون و با موبایلم به یک اژانس زنگ زدم  و وقتی نشستم توی ماشین به دایی ممر زنگ زدم و گفت دارن می برنش بیمارستان هاشمی نژاد  خلاصه اینکه بعد از زدن مورفین به عنوان مسکن ازاونجا بردمش یک جای دیگه که سونوگرافی داشته باشه و توی این فاصله هی به تلفن های مامان جان با لبخند جواب می دادم که قطار تاخیر داشته و هنوز نرسیده  

الان دایی ممرجان سرو مر و گنده هستن و سنگ کوچولو هم تشریف اوردن بیرون  

یک مادر کاملا معمولی هستم

سپهر رو که هنوز موفق نشدم ببرم دکتر یعنی تا مطبش هم رفتیم ولی منشی گفت واسه دکتر جراحی اورژانس پیش اومده و امشب مطب نمیاد حالا نمی دونم توی این هفته ببرمش یا کلا بیخیال بشم و وقتی برگشتم تهران پیگیر مشکل پای سپهر باشم  

خیلی وقتا این جمله رو شنیدم که بچه ها رو می ذاشتی پیش مامانت و تو هم با همسرت می رفتی یا اون دفعه ای که با جمع خانومانه ی دخترعموهای مامانم و مامانم رفتیم سفر بازم خیلی شنیدم که ای بابا چرا سپهر رو بردی خب اونو می ذاشتی پیش باباش و کاملا زنونه می رفتین سفر, هر دفعه هم جواب دادم نمی تونم اینجوری اصلا بهم خوش نمی گذره و هر دفعه هم جواب شنیدم اوووو بابا , مامان فداکار , باور کن دوروز دیگه اینا بزرگ می شن و اصلا یادشون هم به تو نیست گاهی جواب دادم که این موضوع اصلا ربطی به بچه ها و فداکار بودن من نداره فقط واسه دل خودمه و من دلم طاقت نمیاره ولی خیلی وقتا هم بیخیال شدم  

به نظرم نه کار من عجیبه که بدون سپهر و ستایش بهم خوش نمی گذره و نه کار اون مامانی که می تونه بدون بچه اش جایی بره و بهش خوش بگذره این فقط دوتا سلیقه ی متفاوت یا لایف استایل متفاوت در ارتباط با بچه داری هست و نه من منتی در این زمینه روی سر بچه هام دارم و نه اون بچه ها منتی روی سر مادرشون   

کاش از این حرارت کم بشه

امشب سپهر رو می برم دکتر ببینم نظرشون چیه به دکتر گنجویان هم زنگ زدم و بعد این که کلی با منشیش چک و چونه زدم که بهم وقت نزدیک بده (اخه می خواست واسه ابان وقت بده) و اونم بهم یک وقت بین مریض واسه 31 مرداد داد بعدش فهمیدم که فقط ستون فقرات می بینن و واسه پاش بهم گفت به دکتر درویش زنگ بزنم هیچی دیگه دکتر درویش هم واسه 17 مرداد وقت دادن  

ادما از دور مهربون تر خوشگل تر و عاقل ترن شاید به خاطر اینه که فقط ظاهر قضیه رو می بینیم و با اون واسه خودمون یک تصویر ذهنی ایده ال می سازیم   

دارم از گرما هلاک می شم واسه همین داغی هست که از تابستون خوشم نمیاد مخصوصا شبای تابستون واسم غیرقابل تحمله ...زیر کولر می خوابم صبح خسته و کوفته با بدن درد بیدار می شم اگه کولر رو خاموش کنم اصن خوابم نمی بره هوففف 

این مکالمه رو از پشت در اتاق شنیدم

+داداشی می شه بوست کنم 

ـ نخیر (با تحکم و صدای دورگه) 

+هیسا (اسم عروسک ستی) چی اون می تونه بوست کنه  

ـ ابدا (با تحکم بیشتر) 

+ اخه خیلی دوست داشتنی هستی 

ـ اه اه اصن از این اداها خوشم نمیاد برو بیرون از اتاق  

 

یکی از دوستای مامان قرار شده از یک دکتر ارتوپد وقت بگیره و بهمون خبر بده فعلا که خبری نداده  

دل نگرانی های این روزای من

در جریان مشکلات سپهر که هستین (همون انحراف ستون فقرات ) و خب می دونین که تحت نظر دکتر گنجویان بود و واسش بریس تجویز کرده بود که ابته سپهر یکسال به صورت کج دار و مریض و با کلی خواهش تمنا از اون بریس استفاده کرد و بعدش هم کلا بیخیالش شد و البته که هیچ تغییری هم در ستون فقراتش ایجاد نشد یعنی نه بهتر شد و نه بدتر وخب راستش رو بخواین منم دیگه خسته شدم از بس باهاش کلنجار رفتم تا بریس رو بپوشه کلا توی این یکسال اخیر ارتباطم با سپهر خیلی سخت شده و هر حرفی که با هم می زنیم تهش به دعوا ختم می شه بگذریم خیلی از اصل موضوع دور نشم .چندوقتی بود که متوجه یک مشکل توی پای سپهر شده بودم انگشت شصت یکی از پاهاش به سمت انگشت کناری خم شده و روی اون قرار می گیره و چون مامانم این مشکل رو داره می دونستم باید زودتر ببرمش ارتوپد ولی خب فصل امتحان ها بود و اصن نمی شد با سپهر حرف زد به خودم قول دادم که توی تابستون حتما پیگیر باشم تا اینکه پریروز متوجه شدم همون پایی که انگشت شصتش منحرف شده زیر قوزک پاش یک برامدگی دراومده به نظر میاد از جنس استخون باشه وقتی ازش پرسیدم درد می کنه می گه بعضی وقتا درد می کنه فعلا از این وسیله های لای انگشتی دادم تا بزاره بین انگشت شصت و انگشت کناری و شنبه هم می خوام زنگ بزنم از یک ارتوپد توی مشهد وقت بگیرم ببینم نظرش چی هست  

راستی اگر روانشناسی رو می شناسین که در زمینه ی نوجوان کار می کنه خوشحال می شم بهم معرفی کنین  

به بام بامش می گه تو با من نیا بو می دی حکایت دختر ماست

- مامان پی پی دارم  

+بدو برو دستشویی تو دیگه خودت بلدی کارات رو بکنی 

چند دقیقه بعد از توی دستشویی 

-مامان یک دقیقه بیا کارت دارم  

+بهت یاد دادم چجوری خودت رو بشوری پس خودت انجامش بده 

_نه فقط یک دقیقه بیا یک کار دیگه دارم  

می رم در دستشویی و ستی هم در حالی که گردنش رو کج و چشاش رو درشت کرده و بهم زل می زنه و با صدای پرخواهشی می گه لطفا  

+تو از مهر قراره بری مدرسه و اونجا باید خودت کارات رو بکنی پس از الان تمرین کن  

_لطفا لطفا لطفا فقط همین یکبار  

+همیشه می گی همین یکبار 

_اخه خوشم نمیاد  

تسلیم می شم و بام بام مبارکش رو می شورم  

+مامان الان کیف کردی بام بام منو شستی مگه نه  

فقط نیگاهش می کنم این دخترک خودشیفته رو   

هم اکنون مشهدم و همسرجان هم چین تشریف دارن و با این کار و بار جدیدش دهن ما رو مورد عنایت قرار داده اند و همیشه  هم وعده می دن که دفعه ی بعدی که دارم می رم شماها رو هم می برم ولی خب همیشه هم یک مشکل خیلی جزیی وجود داره اونم نبود بودجه ی کافی هست که همیشه وعده داده می شه بزودی درست می شه هییییع