یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

بوی پاییز

همیشه با حسرت کنسرت یانی توی آکروپلیس یا کنسرت فیلارمونیک وین  توی کاخ شون برون و یا همین کنسرت بوچلی توی سمرقند رو نگاه می کردم و با خودم می گفت چی میشد همچین چیزی توی ایران امکان پذیر بود مثلن توی آرامگاه فردوسی مشهد یا تخت جمشید شیراز یا زیر برج آزادی تهران همچین کنسرت های باشکوهی اجرا می‌شد

حیف واقعا متاسفانه ما همیشه توی موقعیت حساس کنونی زندگی کردیم

بگذریم 

از اینکه هوا یواش یواش داره رنگ و بوی پاییز می گیره بشدت خوشحالم. آقاجان تابستان فقط موقعی خوبه که یا در حال انجام تفریحات ساحلی باشی یا آفتاب گرفتن اونم نه این آفتاب سوزان چهل پنجاه درجه، بله یک آفتاب ملایم در حد سی درجه در نتیجه همون پاییز و زمستون رو عشق هست 

آشنایی

توی پست قبلی خیلی هاتون برام پیام تبریک گذاشتین و گفتین خیلی وقت هست اینجا رو می خونین و درجریان بزرگ َشدن بچه ها بودین 

و راستش یک حس عجیبی بود اینکه یکی اینقدر راجع به تو بدونه و تو هیچی ندونی. توی کامنت ها نجمه پیشنهاد داد یک پست بزارم که هرکی از خواننده ها دوست داشت توش یک بیوگرافی بگه 

این همون پست هست 


بی ربط نوشت1 : سپهر اخلاق های خاصی داره یکیش اینکه نذاشت براش گل ببریم و گفت از این مدل لوس بازی ها خوشم نمیاد :))

توی پایان نامه اش هم بجز استادش از پدرش هم تشکر کرده بود چون ایده ی اولیه مال اون بود و اون هم بهش کمک کرد تا داده های اولیه رو جمع آوری کنه و خب وقتی یکی از اساتید به شوخی بهش گفت حالا وقتی رفتی خونه می فهمی باید از همه شون تشکر می کردی و سپهر با تعجب گفت خب چرا؟ من که کار اشتباهی نکردم و توی این مورد خاص استاد فلانی و بابام بهم کمک کردن.. خب درست میگه بچه


بی ربط نوشت 2: داریم code name بازی می کنیم و ستی میگه خیییلی سرد و من دوتا کلمه ی برف و پاییز رو انتخاب می کنم و کلمه ی دوم اشتباه بود و ستی میگه مادرجان دقت کن دارم می گم خیییلی سرد نه سرد. و بعدش هم میگه جنوب درست بود و میگم واااا جنوب گرمه کجاش خیییلی سرده و می فرمان خب تو باید قطب جنوب رو تصور کنی دیگه.... خدایی چه انتظارهایی از مامان دارن، من باید حدس بزنم که این وروجک وقتی کلمه ی جنوب رو دیده توی ذهنش قطب جنوب اومده و برای اون کلمه ی خییلی سرد رو استفاده کرده :)) 


و تمام

سپهر امروز دفاع کرد و رسما فارغ التحصیل شد. اولین جلسه ی دفاع عمرش رو وقتی چندماهه بود شرکت کرد.ذفاع دوست صمیمی ام توی دانشکده ی برق. چه چشم برهم زدنی برام گذشت و چقدر جای این دوستم کنارم خالی بود اون موقع ها تصور شرکت توی جلسه ی دفاع پسرم برای خیییلی دور و غریب بود ولی خب روزگاره دیگه و باید باور کنم پا به سن گذشتم و پسرکم دیگه اون کوچولوی مامان نیست و مردی شده

چند وقت دیگه نتیجه ی کنکور کارشناسی ارشد هم میاد و لی ستی هنوز به مرحله ی کنکور کارشناسی هم نرسیده :) چرا اینقدر این دوتا اختلاف سن دارن آخه. درستش این بود سپهر رو چندسال دیرتر بدنیا می‌آوردم. چه عجله ای داشتم خودم هم نمی دونم :))

ستی اولین تجربه ی جلسه ی دفاعش بود و کلن اولین بار بود فضای دانشگاه رو می دید و امیدوارم انگیزه ی خوبی براش بشه 

امروز مدرسه رو پیچوند و فقط امتحان سر صبحش رو داد و باهم رفتیم دانشگاه 

اون تیکه که استادش از من بابت تربیت همچین پسر مودب و آقایی تشکر کرد بهترین قسمت جلسه بود :)) والا بخدا

 اینقدر استادش از آقایی سپهر تعریف کرد که استاد داور اعتراص کرد و گفت خوبه برای جلسه ی خواستگاری استاد فلانی رو هم همراه سپهر بفرستیم