یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

امتحان نهایی

امروز اولین روز امتحان نهایی هست و من توی ماشین منتطرم تا امتحان تموم بشه واسه اولین بار توی عمر نه ساله ی تحصیلش امروز صبح تهوع داشت که فکر کنم بخاطر استرس بود

مدرسه جدید تبت نامش کردیم هرچند خیلی باب دلم نبود ولی خب امیدوارم اشتباه کرده باشم و بهتر از اون چیزی که حسم بهم میگه باشن 

کادر قبلی مدرسه انگار سطح توقع منو بالا برده بودن چون چیزی شبیه به اونا پیدا نکردیم 

یک مدرسه علاوه براینکه باید کادر آموزشی قوی داشته باشه و معلم هاش توی آموزش کاربلد باشن باید محیط جذابی هم برای دانش آموزهاش ایجاد کنه طوری که بچه ها عاشق مدرسه شون باشن و دلشون نخواد تعطیل بشه باید بتونن با دانش آموزها رابطه ی دوستانه برقرار کنن دانش آموز رو ترغیب کنن به تلاش بیشتر نه با تهدید و تحقیر بلکه با تشویق و دادن حس خوب 

ستایش دوسال گذشته عاشق مدرسه اش بود ولی خب امسال منتطره که زودتر مدرسه تموم بشه و تعطیل بشه 

دوسال گذشته یک مشاور روانشناس خیلی کاربلد کنار بچه ها و کادر مدرسه بود که بچه ها عاشقش بودن و باعت میشد به کادر مدرسه کمک کنه هر دانش آموز رو باتوجه به ویزگی های خاص خودش بفهمه همینطور به دانش آموز یا من مادر کمک می کرد با چالش های تحصیل چجوری کنار بیایم 

و چه حیف که نتونستم دوباره همچین چیزی پیدا کنم هرچند باید خوشبین باشم و با یکی دوبار برخورد و صحبت با فقط یکی دونفر از کادر مدرسه اکتفا نکنم و امیدوارم باشم که خوبه


حیف اسم مشاور

+مامان امروز خانوم فلانی مشاورمون به روشا گفت اینروزا عرضت زیادتر شده ها. روشا خیلی ناراحت شد و با اینکه من خیلی باهاش صمیمی نیستم و خیلی وقت ها هم از دستش عصبانی میشم ولی دلم براش سوخت و بهش گفتم خانوم فلانی بی‌شعوره و بهش توجه نکن و بنطرم تو خیلی هم خوشگلی. البته می دونی یک کم چاق تر شده ولی نباید اینجوری بهش می گفت

_ والا مادرجان خانوم فلانی واقعا خانوم بیفکر و بی عقلی هست که همچین حرفی زده


چقدر تغییر مدیریت می تونه تاثیر گزار باشه وقتی مدیر عوض میشه کادرش رو هم با خودش تغییر میده و وقتی توی یک جامعه ی کوچیک سیصد نفره ی مدرسه اینو به وصوح می تونی توی عملکردشون ببینی دیگه توی سیستم بزرگتر و یک کشور چه تاتیرات بزرگتری داره 

کاش میشد همه جا اونی که شایسته هست در راس امور قرار بگیره


روزهایی که فقط می گذرن

درگیر پروسه ی آزمون ورودی مدارس و انتخاب مدرسه برای دور دوم متوسطه واسه ستی شدم و اصن نمی فهمم چجوری زمان می گذره 

زنداداش خارجی و دوتا برادرزاده هام هم اومدن ایران و چند روزی تهران مهمون ما بودن و اون چند روز که متل برق گذشت 

خلاصه که خیلی وقته اینجا نیومدم 

دل و دماغش هم نبود و نمی دونم چرا افتادم روی دور استرس و افسردگی 

باز خوبه این وسط مهمون داشتم و هم سرم گرم شد هم روحیه گرفتم 

خدایی بچه چیه که این همه با خودش شور و نشاط میاره البته که منم کلن بچه دوست دارم ولی این این چند روز که برادرزاده هام بودن درسته نق و غر هم داشتن ولی کلن خیلی حالم رو خوب کردن 

تقریبا اکثر آخر هفته هام با آزمون و مصاحبه ی این مدرسه و اون مدرسه می گذره

بعضی از کادر آموزش و مدیر مدرسه ها رو که می بینم برام قابل باور نیست که با همچین ادبیات و طرز فکری توی آموزش و پروش کار می کنن 

مدیر فلان مدرسه بهم گفت قبلن فلان جا مدیر بودم و اونجا از هر قشری دانش آموز داشتم حتی از شابدوالعظیم و خیلی جو مدرسه بد بود ولی اینجا همه ی بچه ها یکدست و مودب هستن

بعنوان مدیر مدرسه باید بدونی که چجوری منطورت رو برسونی و از چه جملاتی استفاده کنی اول اینکه بخوای مدرسه ی قبلی و همکارها رو بکوبی واقعا کار زشت و غیر فرهنگی هست بعدم خدایی مودب بودن و سربراه بودن یک بچه ربطی به محل زندگیش نداره و مربوط به تربیت خانواده اش هست و بنطرم اتفاقا اون خانواده ای که دخترش رو از شابدوالعطیم این همه راه می فرسته اون کله ی تهران برای تحصیل یعنی واقعا تحصیلات براش مهمه خب کم هم ندیدیم توی بهترین مناطق تهران، دانش آموزانی که مشگل رفتاری دارن