عروس جان و دایی ممر اومدن خونه مون و من از نان سحر، شیرینی مورد علاقه ی عروس جان رو گرفتم که بعنوان عصرونه با چای بخوریم
عروس جان : وااای این نان سحر شما خیلی بهتر از مال ماست.. من این شیرینی رو از نان سحر خودمون هم گرفتم ولی به این خوشمزگی نبود
دایی ممر ( با لهجه ی غلیظ مشهدی) :کلا همه چیز خواهر شووور بهتره حتی شیرینی فروشی شون
عروس جان : نه جدی میگم، این شکلاتش بیشتره... کلا هم نان سحر اینجا بزرگتر و مجهزتز هست
دایی ممر ( بازم با لهجه ی غلیظ مشهدی) : بله بله... ایششش به این خواهرشووووور حتی النگوش هم کلفت تر... ایششش برورویی هم نداره فقط شانس داره
من ( درحالی که ریسه رفتم از خنده) : خیلی خری بخدا، حالا خوبه من کلا النگو ندارم... عروس جان ولش کن اینو، اصلن این شیرینی رو برای تو گرفتم، با خودت ببرعزیزم
سلام
خدایی قدر این دایی رو بدونین
کاش میشد باهاشون آشنا بشم
سلام آقای دکتر
چشم ولی گاهی اوقات آدم دلش می خواد بزندش
تابلوهه میخواستی جریان دبه ی عناب ها رو ماست مالی کنی و از دل عروس جان دربیاری



اصلا فراموش نمیشه، اصلاااااا
شیرینی قایقی چیه؟
خدا براتون نگه داره این دایی ممر رو
مشخص بود؟
اسم شیرینی مورد علاقه ی عروس جان که نان سحر دارتش
اومدم بنویسم عناب که فراموش نمیشه

دیدم زهرا قبلا نوشته
سلام عزیز جان
حالا النگوهات طلاست ؟
حالا هی همه اون عناب رو یادآوری کنین
الان طلا گرون هم شده، برم بفروشمشون
کاش دایی ممر رو میفرستادید خارج داداش خارج نشین رو میاوردید اینجا
اگر بفهمه چی گفتین.... آخه کوچیک که بودیم کلا خیلی به اون داداش خارجی حسودی می کرد و همیشه می گفت پسر خوبتون فلان حرف زشت رو زد یا فلان کار بد رو کرد و خب هیچکی حرف این طفلی که از قضا خیلی تخس و شیطون و خرابکار بود باور نمی کرد بعد هم ادامه میداد ولی پسر بدتون فلان کار مهم و خوب رو انجام داد که باز هم کسی باور نمی کرد و همه مطمین بودن دقیقا برعکسش هست
دایی ممر شما،بسیار شبیه دایی کوچیک من،واقعا وقتی کنارمون هست دلمون شاد میشه...هرخانواده ای به همچین دایی های شاد و بذله گو و انرژی مثبت نیاز داره....
موافقم
وقتی توی جمع هستن کلی شور و نشاط میارن
تو هر خانواده ای باید یدونه از این دایی ممرها باشه
اوهوم