دانشگاه شروع شدم اونم بصورت آنلاین، تمام مراحل از ثبت نام تا گرفتن کارت دانشجویی همه اش آنلاین بود و این ترم خیلی کوتاه و فشرده هست... من فکر می کردم از ترم بهمن، کلاس ها شروع بشه ولی اینجور نبود
این گرفتن معافیت تحصیلی یک کم دنگ و فنگ داشت و چند روزی وقت مون رو گرفت و البته تنها مرحله ای بود که باید حضوری انجام میشد
همسر بعد از سه هفته برگشت سرکارش ،توی این مدت کلی از همکارهاش کرونا مثبت شدن و چندتاشون هم کارشون به ای سی یو رسیده
دلم برای مامانم و مشهد یک ذره شده
خیلی دلم می خواست میشد برم پیشش شون مخصوصا که بچه ها کلاس هاشون آنلاین هست ولی نگرانم توی مسیر ناقل بشیم و خب مامان هم دیابت داره و جزو گروه های پرخطر محسوب میشه
سپهر از طرف دایی ممر لقب بابا برقی گرفته و هروقت تماس می گیره احوالش رو بپرسه میگه بابابرقی چطوره
کل کل دانشگاه بین پدر و پسر برقرار هست و هروقت همسرجان فرصت کنه به سپهر یک تیکه ای می اندازه که آخه زاقارت، امیرکبیر هم شد دانشگاه و سپهر هم با لبخند و خیلی خونسرد میگه آره خب شریف بهتره ولی برق هم رشته ی تاپ تر و سخت تری هست و باز جواب میشنوه هیچی متالورژی نمیشه و این قسمت که میرسه هرسه تامون می خندیم و همسرجان جدی ادامه میده متالورژی مادر تمام رشته هاست... این مکالمه تقریبا هر روز تکرار میشه ( عجب صبری داره سپهر)
کمتر سپهر رو می بینیم، همه اش توی اتاقش هست و یا کلاس داره یا داره درس می خونه... ستی معتقده دیگه شورش رو درآورده و فکر کرده دکترا قبول َشده که این همه درس می خونه بعدم با بدجنسی میگه حالا خوبه شریف نیست
خلاصه که زندگی برگشته به روال سابقش البته بغیر از قسمت کروناش
سلام
بابابرقی خیلی باحال بود
یادم افتاد به یه پست که توی تلگرام نوشته بود این قدر درس خوندیم تا بریم دانشگاه حالا توی یه گروه ادمون کردن و میگن دانشگاه اینه!
سلام آقای دکتر
تازه یکی از دوستان هم بشه میگه سپهر الکتریک
آره والا واقعا ظلم هست آدم بره دانشگاه بعد همه چی مجازی باشه
چه خوب که زندگی برگشته به روال سابقش
ممنون پت جان
همه ی کل کل ها یه طرف تیکه ی ستی یه طرف
تو ذهنم از طرف ستایش یه ایش به آخر حالا خوبه دکترا نیست اضافه کردن و کلی ذوق مرگ شدم
چقدر قلم تون قشنگه
مرسی عزیزم
یعنی من فقط عاشق ستایشم



به تو که امیدی نیست، ولی انشالله در آینده ستی در نقش خواهرشوهر خواهد درخشید
اصن استعدادی داره عجیب

چند روز پیشترها اومده یواشکی به من میگه می دونستی یکی از همکلاسی هاش اسمش مینا هست گفتم نه تو از کجا فهمیدی میگه وقتی کلاس داشت رفتم اتاقش و توی کامپیوترش اسم بعضی از همکلاسی هاش رو دیدم
احتمالا خود سپهر هنوز اسم همکلاسی ها رو ندونه ولی ستی اسم چندتاشون رو یادگرفته
مبارکش باشه
چه خوب که از الان با جدیت دنبال میکنه
وای بابا برقییی
ممنون ساناز جان
سلام خسته نباشید.خداراشکر که به خیر گذشت .آخی روزهای ثبت نام وانتخاب واحد از خاطره انگیزترین روزهای دانشگاه من بود .انشاءالله به زودی بچه ها طعم واقعی دانشجو شدن بچشن .راستی آقا سپهر تو چه فضایی کلاسهاشون برگزار میشه .(محض کنجکاوی)
سلام الهی جان
کلاس هاشون توی فضایی به اسم نیما برگزارمیشه خیلی شبیه ادوبی کانکت هست
خدا رو شکر زندگی تو پر از شادی و سلامتیه. الهی همیشه اینجوری باشه. بالاخره کرونا هم شرشو کم میکنه.
عاشق تیکه دایی ممر شدم.خخخخ
ستی جونم عاشقتم دیگه
قربونت پریا جان
سلام،حس می کنم بعد از یک سال و چندماه استرس کنکور،کرونا و بیماری همسر،در نهایت قبول شدن آقا سپهر در یک رشته خوب، حالامی توانید دراز بکشید روی مبل و با یک لیوان نسکافه و از جریان عادی زندگی لذت ببرید...
آره واقعا
ممنون مونا جان
سلام
بریم یه مدله نریم یه مدله.
خدا رو شکر این مرحله هم به خیر و خوبی طی شد. ان شاءالله تا مرحله بعد، یه نفسی تازه کنید.
آخ خوب گفتین، حیف بچه های سال اولی نمیتونن حضوری برن دانشگاه
دلتنگی برای مامان باباها رو کجای دلمون بذاریم؟
طفلی دلمون
سلام خورشید عزیز
اینکه نمیشه با خیال راحت رفت دیدن والدین واقعا سخته... مخصوصا اگر دور باشن که نگرانی آلوده شدن توی مسیر وجود داره
اونا هم طفلی ها حوصله شون سر میره از بس تنهان وتوی چهاردیواری حبس شدن