سوار ماشین میشم و ده دقیقه بعد یک جای پارک راحت پیدا می کنم و می خوام پیاده بشم که می بینم جلوی مدرسه ی ستایش هستم به ساعت ماشین نگاه می کنم و با خودم میگم وااا الان که ساعت یازده هست . کو تا ستی تعطیل بشه ! پس چرا اومدم اینجا ...که یکدفعه یادم میاد قرار بود ساعت یازده ارایشگاه باشم ...هیچی دیگه سر و ته کردم و رفتم ارایشگاه
مامانهای مهربونی که همه دغدغه های ذهنیشون بچه ها هستند
کلا تمام مسیرهای از پیش تعریف شده ذهنی ختم میشه به بچه ها...
الهی خداوند همیشه سلامت و شاد نگهتون داره
در کنار عزیزانتون همیشه شاد و سرحال باشید
فدای که تو که مثبت می بینی و ازم تعریف می کنی
اینو اگر برای همسرجان بگم کلی در مورد الزایمر سخنرانی میکنه و بعدشم با یک قیافه ی حق بجانب میگه برو یک چیز جدید یاد بگیر برو کلاس زبان تا از مغزت کار بکشی
ولی خب نکته ی درست و دقیق رو تو گفتی
عالی هستی تو

می دونم
سلام
و دقیقا به همین دلیل جای پارک راحت پیدا شد!
بله دیگه چون هنوز کسی نیومده بود دنبال بچه اش وگرنه که تایم تعطیلی مدرسه اونجا غلغله میشه و جای پارک پیدا نمیشه
این بخاطر مشغله شدید ذهنه. یه راه تمرین ذهنی و جلوگیری از آلزایمر اینه که چند واژه برای خودت تکرار کنی. بعد هر چند وقت یه بار سعی کنی اون واژه ها رو تکرار کنی. اگه بعداز نیم ساعت تونستی اون واژه ها رو به همون ترتیب نام ببری در شرف آلزایمر نیستی. میتونی از شخصی کمک بگیری تا مطمئن شی درست گفتی. اینا رو دکتر به مامانم گفت.
پزشک کی بودم من
اره موافقم وقتی ذهن مشغول هست و داره فکر و خیال می کنه ادم مسیر روتین همیشگیش رو میره
این بازی یکی از بازی های مورد علاقه ی ستی هست کل پرواز رفت و برگشت به کیش رو من و مامانم و ستایش این بازی رو کردیم ...من دیگه خل شده بودم
اصلا تعجبی نداره
آلزایمر کجا بود
قربونت