نشسته پیش باباش و داره راجع به پروژه اش ومراحلی که تا الان جلو رفته حرف می زنه و میگه برای حل فلان قسمتش باید چندتا مقاله ی دیگه هم بخونم ولی مطمئنم می تونم. کدش رو بزنم فقط. سرم شلوغه و هم امتحان های پایان ترم هست و هم دردسرهای این توصیه نامه گرفتن ها برای اپلای و وقتم هم کمه. پدرجانش در حالی که خرکیف هست از توصیحات سپهر و ذوق توی چشماش معلومه میگه باید می دیدی من در چه شرایطی پروژه ام رو انجام دادم و چقدر هم عالی از آب دراومد
منم در حالی که می خندم میگم خب عزیزم بگو کیف کردی و تعریف کن از پسرت، راه دوری نمیره
تازه ما تعدیل شده ی والدین مون هستیم که خیلی موفقیت هامون رو به رومون نمی آوردن تا پررو نشیم و حتی توی اوج موفقیت هم میگفتن ولی فلان جاش یک کم می لنگید ها
سلام
متأسفانه توی تربیت بچهها هم داریم با آزمون و خطا پیش میریم!
هر نسل داره اشتباهات نسل قبل از خودشو کمتر انجام میده.
خوبه که سعی ام می کنبم از تجربه هامون درس بگیریم ولی خب بالاخره آزمون و خطا هست و حتما ما هم یکسری اشکال داریم
چقد خوبه که پسرتون راهشو انتخاب کرده .پس ایشونم رفتنیه . البته متاسفانه مجبوره که بره .فقط امیدوارم چرخ زمانه طوری بچرخه که به زودی بعد درسش مهاجرت معکوس کنه . ایسون و همه اونایی که قلبشون واسه وطنشون می تپه .
ممنونم و منم واقعا امیدوارم اون روز رو ببینم که خیلی هایی که دوست شون دارم و بخاطر شرایط حال حاضر مهاجرت کردن دوباره برگردن
سلام پریسا جان

خوبی؟
عزیزم خدا حفظش کنه گل پسر رو .چقدر بچه ها زود بزرگ میشن.باورم نمیشه الان پسر جانت دانشجویه.
پدرا که کلا مشغول لاف زدن از گذشته خویشند.
زندگی یکدفعه میوفته روی دور تند و سریع می گذره و بچه ها بزرگ میشن
راجع به جمله ی آخر کاملن موافقم
من اون بچه مردمی بودم که همیشه میزدن تو سر بچه هاشون و دریغ از یه تعریف و تمجید از خانواده خودم.گاهی فک میکنم چقدر مگه قرار بود پررو بشم که یه تعریف و ازم دریغ کردن.تازه پررو میشدم مگه چیکار قرار بود بکنم. چه حیف که اینهمه کمبود داریم ماها
دیگه مدل تربیت اون موقع بوده
حالا احتمالن چندسال دیگه هم بچه های الان مون از باگ های تربیتی ما میگن