چهارشنبه از مدرسه تماس گرفتن که ستایش حالش خوب نیست و بیاین ببرینش تلفن رو قطع کردم و مانتوم رو برداشتم و رفتم سمت در , فرشته که اون روز داشت توی نظافت خونه بهم کمک می کرد داد زد شلوارت , یک نگاه به شلوارم کردم و دیدم از این شلوار کوتاه های تا زیر زانوی خونگی تنم هست گفتم اشکال نداره بوت می پوشم و در رو بستم ده دقیقه بعد مدرسه بودم و ستایش رو که می لرزید با خودم اوردم خونه
دکتر معتقده که ویروسه. ..روز اول تب بالا و لرز داشت و تب قطع نمی شد از روز دوم تب قابل کنترل شد ولی همچنان بی حاله و گلودرد اذیتش می کنه و احتمالا شنبه هم بمونه خونه
اینروزا مشغول کاراهای نفرت انگیز دندونام هستم و باید یک دندون عقل جراحی بشه به دندونپزشکم گفتم باشه برای بعد عید لطفا , اونم گفت باشه به شرطی که نری پنج سال بعد با کلی دندون خراب برگردی ها...اینقدر از دندونپزشکی ترس دارم و اینقدر بهم استرس وارد میشه که معمولا تا کارد به استخونم نرسه نمیرم دندونپزشکی
ایشالا زودتر خوب بشه جیگر خانوم
مرسی رها جان