به اتفاق عروس جان و سپهر و ستی میریم شهربازی و سپهر اصرار می کنه سوار ترن هوایی بشه و منم می گم می ترسم و باهات نمیام پس تو هم نرو .عروس جان می فرمان من باهات میام و با سپهر سوار ترن هوایی میشن و موقعی که ترن داشته یواش یواش بالا می رفته شازده خطاب به عروس جان می فرمان حوصله ی جیغ ندارم ها گفته باشم !!! عروس جان طفلی هم می گه ولی سپهر این نامردیه و من به عشق جیغ زدن سوار شدم و سپهر هم می بینه که تند رفته فورا جوب می ده البته منظورم تو نبودی و جلویی ها رو می گفتم :)))
سپهر خیلی پسر سختیه
یعنی من هر موقع می بینمش یکی از چالش هام اینه که چطور باید باهاش برخورد کنم
دقیقا


فکر کن عروس طفلی با خودش گفته اوه اوه وقتی سپهر اینه ببین مامانش چیه
خلاصه که پسرجان گربه رو دم حجله کشته
عجب عجب !!!!!
اندر اخلاق نیکو و پسندیده این پسر جان شما چیزی میخواستم بگویم .....ولی چون میدانم همسر جان اینجا رفت و امد دارند!!!!میترسم ناراحت شوند لذا سکوت مینماییییییییم!!!!فقط به ذکر جمله خداوند به ایشان همسری صالح و صبور عنایت فرمایند بسنده میکنیممممممممم!!!!باشد که رستگار شویم.آامین!!!!!
واقعا نیازمند یک همسر صبور هست
من اگه سوار ترن بشم فکر کنم سقوط کنه
آیکن جان کوچولو!!!
منم کلا ترسو هستم برعکس همسرجان که پایه ی این کاراست
عجب پسری
ولی مهربونه که سریع تغییر موضع داده.
به روش خودش خیییلی هم مهربون هست
آفرین به این گل پسر .چقدر این آقایون مظلوم هستند .کی پس می خواهید ایمان بیاورید تا رستگار بشین .والا
سلام
خوشم اومد
از حالا داره اقتدار خودشو نشون میده!
پریسا جان کجایی دقیقا کجااایی؟
بابا این چه وضع وبلاگ داریه آخه.
به ماااااهه مطلب نذاشتین خبببب.
مسیولین رسیدگی کنید خبببب
وااااای شرمنده حق داری
حتی لپتاپم رو هم باز نکرده بودم تا کامنت ها رو ببینم
ی ماهه کوشی
سعی می کنم دیگه غیبم نزنه