دوستی که تا براش تعریف کنی که مامانت هوس کرده بره بازار بزرگ و از اونجا فلان چیز رو بخره فورا بگه خب من می برمش تو که می دونی من بازار رو مثل کف دستم بلدم و فورا زنگ بزنه به مامانت و باهاش قرار بزاره و خودش بیاد دنبالش و خودش هم برسونتش دم در خونه
پ.ن : نمی دونم دیگه کی فرصت کنم که وبلاگم رو اپ کنم
دوست خوب نعمته. مخصوصا اگه خوب بمونه.
سفر بی خطر
مرسی پت جان
خیلی شیوا و طنز مینویسین، فرصت کردین خاطراتتون رو کتاب کنین... ولی وقتی قسمت شیمی درمانی ستایش رو میخوندم واقعا تحسینتون کردم، خیلی صبور هستین... ان شاالله چرخ زندگیتون مطابق میلتون بچرخه و اون روزای بد برنگرده و تکرار نشه
ممنونم
سلام
خوش به حالتون
دوستهای ما که خودمونو هم نمیرسونن چه برسه به مادرمون
سلام اقای دکتر
کی برمیگردی پریسا جون....دلمون تنگ شده واست
خودم هم دلم واسه خونه ام تنگ شده
ادم های خوب دوست های خوب دارند مثل خودت که واقعا خوبی
فدات