همسرجان بعد از سه روز ماموریت نصف شب از راه می رسه و می ره بالای تخت ستی و توی خواب می بوستش ستایش هم یک لبخند رضایت میاد روی صورتش و همون طور که خوابه دستاش رو دور گردن باباش حلقه می کنه . بعدش می ره بالای تخت سپهر و اونم می بوسه سپهر هم همین طور که یک سری اصوات نامفهوم غر زدن از دهنش بیرون میاد توی تخت جابجا می شه و پشتش رو می کنه به باباش
ترکیدم از خنده پری



سپهر عالیه
سلام. باز میگی پسرا خوبن؟
وای عالین مهشید جان یعنی اگه بدونی نصف شبی من و همسرجان چقده خندیدیم
عوضش یک روزایی که بی هوا میان و از پشت بغلت می کنن ادم بدجور خرکیف می شه
عزیزم.چه ستایش نازی دارید شما
خخخخ خیلیییی عالی بود ....
اما محبت پسرا جنسش فرق میکنه ...قبول دارید؟
اره کاملا متفاوته و بندرت هم اتفاق میوفته ولی وقتی اتفاق میوفته ادم حسابی کیفور میشه
سلام از اون وبلاگ قبلیت خواننده ات بودم فقط یکی دوبار روشن شدم و گفتم یه وقت رمزی ننویسی...میشه اسمتو تو اینستا بگی تا اددت کنم..
سلام زهرا جان
Parisamehrabian
فقط زهرا جون و بقیه ی دوستانی که اینجا رو می خونین و میاین توی اینستام لطفا و خواهشن حرفی از وب زده نشه چون از اقوام و اشنایانم فقط همسرجان ادرس وب رو داره و بقیه از وب خبری ندارن و واسه همین من اینجا توی وب راحت تر می نویسم
اشکال از سپهر نیست.ستی عزیز زیاد شیرینه
فقط تفاوته همین
متفاوته... ولی محبت هر دوشون هم شیرینه
دقیقا
سلام
ماموریت سه روزه توی ولایت نیها سه سه؟
سلام اقای دکتر
نه بابا توی اون ولایت چشم بادومی ها کمتر از یک ماه نمی ره
همینجا جنوب ایران رفته بود
پسرن دیگه :|