یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

همدردی

فیلم کیک محبوب من رو با داداش و زنداداش خارجی توی سینمای بلاد کفر دیدم و اینروزها که صحبت در موردش زیاد شده خواستم بگم برای من دردناک بود همه چیزش زیادی واقعی بود و من زیادی باهاش حس نزدیکی و همدردی می کردم و عمیقا اون تنهایی اش آزارم میداد و اینکه می دونستم این حقیقت تلخی هست که همین الان هم برای والدینم و دایی ام در جریان هست و برای خودم هم بزودی اتفاق خواهد افتاد

امروز شنیدم که دوتا بازیگر اصلی فیلم متهم به اشاعه ی فحشا شدن و داشتم فکر می کردم پس چرا من فقط تنهایی دیدم و شاید چشمای من درست نمی بینه و قوه ی ادراکم رو از دست دادم

روزهای پر استرسی رو می گذرونم  و دلم می خواد این قسمت از زندگی ام بیوفته روی دور تند تا ببینم آخرش چی میشه. ایشالله که ختم به خیر بشه و چالش جدیدی جلوی روم نباشه که کشش اش رو ندارم 


نظرات 14 + ارسال نظر
تیلوتیلو دوشنبه 7 آبان 1403 ساعت 14:02 https://meslehichkass.blogsky.com/

انشاله که ختم به خیر میشه
چیزی نمیتونم در مورد فیلم بگم چون ندیدم
ولی در مورد شایعات... امان از شایعات... امان از این جغرافیای پر شایعه

ممنون تیلو جان
شایعه؟! منطورت اینه این دو بازیگر متهم نشدن؟ خداکنه آخه خدایی کاری نکردن

ربولی حسن کور دوشنبه 7 آبان 1403 ساعت 14:54 http://rezasr2.blogsky.com

سلام
فقط تیزر این فیلمو دیدم. اما با صحبتهایی که ازش شنیدم تقریبا داستانشو میدونم.
راستش با سابقه ای که از بعضی افراد دارم تعجب نمیکنم که از این فیلم چنین برداشتی کردن.

سلام
نمی دونم توصیه کنم ببینین یا نه
منو که خیلی درگیر کرد و راستش اعصابم دیگه کشش این هجم از همدردی رو نداره

ربولی حسن کور دوشنبه 7 آبان 1403 ساعت 15:11 http://rezasr2.blogsky.com

سلام دوباره
یه سوال
توی سینماهای اونجا فیلمو دوبله میکنن یا زیرنویس میزنن؟

به زبان اصلی و با زیر نویس آلمانی دیدیم
اینقده حس خوب داشت که زبان اصلی میشد زبان مادری ات

طلا بانو دوشنبه 7 آبان 1403 ساعت 19:57 Http://ourgreenlife.blogfa.com

ما دیشب دیدیم. اقا تهش چرا اینجوری تموم شد؟ خوب نمیشد قشنگ تموم شه؟ با هم بمونن و زندگی کنن
اعصابم خورد شد از تهش.


امان از این تلخی

الی سه‌شنبه 8 آبان 1403 ساعت 09:35

منم دیشب این فیلمو دیدم و یجاهایی خیلی باهاش خندیدم اما امان از آخرش
من هم خیلی باهاش همزاد پنداری کردم

ولی برای من همه اش پر از درد بود
اون سکانس رقص دونفره
اونجایی که با دخترش و نوه اش تلفنی صحبت می کرد
همه اش درد داشت

پت سه‌شنبه 8 آبان 1403 ساعت 11:41

سلام
این روزها خیلیامون لحظه شماری میکنیم برای زودتر گذشتن روزهای عمرمون.
امیدوارم ختم به خیر بشه برای همه مون

ممنونم پت جان و امیدوارم همه چی اوکی باشه

سیما از شیراز سه‌شنبه 8 آبان 1403 ساعت 15:02 https://mymemories1402.blogsky.com/

سلام عزیزم
خوبی؟امیدوارم هر موضوعی که هست ختم به خیر بشه بانو.
فیلم رو ندیدم باید یه وقت خالی پیدا کنم تنهایی ببینم چون همسر فقط فیلمای اکشن و وسترن میپسنده.

ممنون سیما جان
اگر حوصله ی غصه خوردن و گریه کردن داری نگاهش کن و اتفاقا راحت تری که تنها نگاه کنی تا راحت هم باهاش اشک بریزی

اتشی برنگ اسمان سه‌شنبه 8 آبان 1403 ساعت 15:43

برای من این فیلم پر از تنهایی وحشتناک بود
و اخرش… میگم خوب شد اخرین شب زندگیش متفاوت بود و اونحوری ک دوست داشت…

دقیقا

سوسن سه‌شنبه 8 آبان 1403 ساعت 19:14

اصلا منطق فیلمش مشکل داشت. مثلا فرامرز چون الکل خورده بود بعد رفت سیلدنافیل خرید و اون رو هم خورد حمله قلبی کرد اما تو منابع خارجی این دو مورد با هم تداخل ندارن و باعث این هم نمیشن. کلا فقط خواستن پایان فیلم رو اینجوری کنن که بدبختی و بیچارگی باشه که تو جشنواره بتونن جایزه ببرن. انگار اگه فیلم با پایان خوش تو ایران اتفاق بیفته قرآن غلط میشه.

این مدل حرص خوردنت برای پایان فیلم خنده ام گرفت شرمنده
سوسن راستش اگر پایانش خوش هم تموم میشد بازم برام دردناک بود و هیچی از اون هجم تنهایی اش کم نمی کرد

مهری پنج‌شنبه 10 آبان 1403 ساعت 07:05

سراسر فیلم درد تنهایی رو میشد حس کرد پایان فیلم که دیگه تنها تر از تنها

اون تنهایی لعنتی

مبینا پنج‌شنبه 10 آبان 1403 ساعت 22:28

با اینکه ادم بسیار حساسی هستم و همذات پنداری قوی دارم ولی اصلا با این فیلم ارتباط نگرفتم و خیلی چیزاش واسم غیر منطقی بود .
به نظرم توی چند دقیقه کل مشگلات کشور رو میخواست مطرح کنه وکاملا جشنواره خارجی پسند بود فیلم .

فقط دوتا صحنه بود
یکی توی تاکسی و یکی هم توی پارک و اتفاقا برام باور پذیر بود چون اکثرن توی این سن اینجور حرف ها رو ازشون می شنوی همین که قدیما خیلی خوب بود و الان فلان شده
من زیادی باهاش همذات پنداری کردم
مگه توی جشنواره های اونور آبی برنده شده؟ نمی دونستم

ماری شنبه 12 آبان 1403 ساعت 14:58

من فیلم رو ندیدم ولی سکانش صحبت با دختر و نوه اش رو یه جا دیدم و واقعا ناراحت شدم. عین واقعیته متاسفانه .

یکی از اون سکانس ها بود که حتی با یادآوریش هم اشکم درمیاد
و بله متاسفانه عین واقعیت هست

سمیه یکشنبه 13 آبان 1403 ساعت 08:26

منم دیدم و راستش خیلی باهاش همدردی نکردم راستش من یه مادر بزرگ دارم که نزدیک 90 سالشه خدا حفظش کنه که الان واقعا داره زندگی می کنه فکر کنید سیزده سالگی شوهر کرده با یه مرد بد دل بد اخلاق که اجازه اب خوردن بهش نمی داده بعدشم که کلی بچه حالا بعد فوت پدربزرگم واقعا داره کیف می کنه سالی یکی دوباره مشهد رفته کربلا مکه سوریه رفته به جاش مهمونی می ده همه رو جمع می کنه از تنها موندن گلایه ای نداره بچه هاش بهش سر می زنن

سمیه یکشنبه 13 آبان 1403 ساعت 08:32

گفتم طولانی می شه تو دوتا کامنت گذاشتم خلاصه به نظرم یه جورایی اگه بلد باشن از زندگی لذت ببرن حتی بدون مرد می تونن بدون اقا بالاسر و بکن نکن و دیر نیا و دیر شد و ... شام و نهار چی شد خیلی هم کیف کنن سفر برن بهونه واسه استخر نرفتن نیارن دورهمی دوستان و پارک جدی بگیرن چیه از اول تا اخر عمرت باید مسئولیت داشته باشی و جواب پس بدی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد