یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

این صبوری لعنتی

الان توانایی این دارم که همسرجان رو به قتل برسونم

ولی خب مجبورم صبوری کنم چون فردا با دوستامون داریم میریم سفر و نمی خوام مسافرت کوفت بقیه بشه 


نظرات 9 + ارسال نظر
ربولی حسن کور یکشنبه 11 شهریور 1403 ساعت 21:25 http://Rezasr2.blogsky.com

سلام
بیچاره جناب همسر

بیچاره من

اتشی برنگ اسمان یکشنبه 11 شهریور 1403 ساعت 22:08

ولش کن به بزرگی خودت ببخش حوصله دادگاه پاسکاه داریاااااا

همون دیگه واسه همین مجبور به کظم غیظ شدم

لیلا شبهای مهتابی یکشنبه 11 شهریور 1403 ساعت 23:34 http://www.yalda4000.blogfa.com

صبور باش پریسا

هیییع

یه مامان دوشنبه 12 شهریور 1403 ساعت 12:49

کمک نمی خوای؟

متاسفانه کظم غیظ کردم وگرنه که حتما از کمکت استفاده می کردم

نرگس دوشنبه 12 شهریور 1403 ساعت 17:26

خب بنویس چرا مام یه چیزایی یاد بگیریم

بدآموزی داره نرگس جان

نگار دوشنبه 12 شهریور 1403 ساعت 21:08

درکت میکنمممم

یک کارایی می کنن که آدم به جنون میرسه
آخرش هم نمی فهمن چی کار کردن ها
همینش بیشتر آدم رو کفری می کنه

ستی سه‌شنبه 13 شهریور 1403 ساعت 22:10

وای
چرا خب؟!

خدایی باید می کشتمش
شانس آورد راهی سفر بودیم
ابدا هم متوجه نشد منو دیوونه کرده فقط آخر سفر گفت میگم انگار سرحال نبودی ها
کاش کشته بودمش

رها شنبه 17 شهریور 1403 ساعت 00:04

این نیز بگذرد

خوبیش همینه دیگه

سمیه سه‌شنبه 20 شهریور 1403 ساعت 09:50

اوه اوه ظاهرا خیلی کفری تون کردن که اینجا نوشتینا سرفرصت و صبر باارامش اساسی بشورین بچلونین پهن کنید که تکرار نشه

بدیش اینه که شامل گذر زمان میشه و از عصبانیتم کاسته میشه و خودش هم هیچ وقت نمی فهمه عصبی ام کرده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد