خب دیگه شش هفته بسرعت تموم شد و دارم برمی گردم کلی دیدار تازه کردم علاوه بر دیدن برادرها و دوستم، چند روزی پسرداییم با خانومش و دختر کوچولوش به قصد دیدار ما از سوئد اومدن خونه داداش خارجی و دورهم بودیم آخرین بار سه سال پیش دیده بودمش اون موقع هنوز بچه نداشت، من عاشق خانومش شدم یک دختر خیلی خونگرم سوئدی که خیلی تلاش می کرد با تک تک اعضای فامیل شوهرش و فرهنگ و آداب و رسوم و زبان شون آشنا بشه و حالا بعد از سه سال خیلی خوب به فارسی مسلط شده بود و کامل می فهمید و با دخترش هم سعی می کرد فارسی حرف بزنه
با اینکه هفت ماهه باردار بود با یک بچه ی کوچیک یکسال و نیمه زمینی و با ماشین خودشون اومده بودن البته که چندجا توقف داشتن و یکسره نیومده بودن. این چند روزی که پیش مون بودن کل شهر رو باهم گشتیم پارک آبی رفتیم و برامون آشپزی هم کرد و یک نوع شیرینی سوئدی پخت معاشرت باهاش واقعا لذت بخش هست
مدرسه ی ستی دو هفته هست شروع شده و از فردا باید بره مدرسه و این دوهفته عقب موندگی رو جبران کنه
دلم برای روتین زندگی خودم تنگ شده
به برادرزاده ها آموزش دادم که بهترین عمه ی دنیا فقط عمه ی اونا هست
سلام
به سلامتی
سفری را رفتین که مطمئنا تا سالها خاطرات خوشش را به یاد میارین.
اما خودمونیم این باز کردن مدرسه توی تابستون خیلی مسخره است!
نه خدایی خیلی خوبه مدرسه تابستون هم باز هست
بچه ها سرشون گرم میشه مخصوصا اگر متل ستی عاشق مدرسه شون باشن بهشون خوش می گذره
ای جانم
رسیدن به خیر پریسا جان.
خدا رو شکر که خوش گذشته و دیدارها تازه شد.
چقدر این خارجیا باحالن.
ممنون عزیزم
خدا را شکر که خوش گذشت
قربونت
سفر به خیر و بی خطر
خوشحالم که سفر خوبی داشتید و تونستید خانواده رو ببینید
ممنون پت جان
به وطن خوش اومدین. یکی میگفت اینجا از همه کشو را بهتره هر روز یه خبر جدید بعبارتی یه شوک جدید داریم
آره والا
الانم که گرما و حرارت بالا سورپرایزم کرده
خوشحالم که دیدارها تازه شده و با روحیه بهتر داری برمیگردی به روتین زندگیت عزیزم .
ممنونم مبینا جان
سلام عزیزم.
خیلی وقت بود وبلاگ تو نخونده بودما.
نمی دونم چرا کلا فراموش کرده بودم اینجا می نویسی.
چقدر فضولیم میومد و نمی تونستم تو اینستا بپرسم!!
نگو همه رو اینجا نوشته بودی
اینجا راحت ترم