ما یک مسجد کوچولو توی محله مون داریم از این کوچولوها که نه گنبدی نه مناره ای. ولی..
دوتا بلندگوی بزرگ در دوجهت خیابان گذاشته که خدایی نکرده احدی از صداش بی نصیب نمونه و راستش نمی دونم چرا توی نیمه ی اول سال اینقدر صداش بلندتر میشه
چهارتایی نشستیم جلوی تلویزیون و منتطریم تا اذان تموم بشه و بتونیم جوکر رو پلی کنیم و ببینیم همسرجان داد می زنه میگم می خوای توی این فاصله یک چای دم کن تا موقع فیلم باهم بخوریم و من داد می زنم چی؟ چی گفتی؟. همسرجان میگه چای و با پانتومیم ادای چایی خوردن درمیاره تا برام مفهوم بشه
یعنی یکجوری میشه که توی خونه صدا به صدا نمی رسه
جوکر خیلی خوب بود و چهارتایی کلی خندیدیم
هنوز پام رو نذاشتن اونور آب چیزی حدود هزار یورو خرج کردم و به داداش جان میگم می خوای هر چرتی من میگم رو تو برام نگیرش حالا من یک حرف مفتی می زنم تو چرا سریع برام می گیریش. فقط می خنده
هوففف
سلام
انشالله با همت مسئولان به زودی یه مسجد بزرگ براتون میسازن
آخه زاکانی سرش شلوغ شده و باید برای انتخابات و رقابت هاش آماده بشه واسه همین نگرانم که کارمون عقب بیوفته
به به سفر سه تسل با هم به اروپا چقدر خوش میگذره. سفرنامه فراموش نشه
ممنونم
سلام
تازه حراج ها میخوان شروع شن!
سفر پر باری داشته باشید
هی وای من
اون ور اب خوش بگذره
قربونت
سلام پریسا جان
خوبی؟
کلی خندیدیم از تصور پانتومیم بازی کردن همسرت.
امیدوارم کلی خوش بگذره بهت در بلاد کفر.
ممنونم عزیزم
دیگه مجبورم با خنده و شوخی از کنارش بگذرم وگرنه که اگر تصور کنی هر روز اونم روزی سه بار همچین صدایی پخش میشه و آرامشت رو بهم می ریزه واقعا آزار دهنده هست
صحبت کردن با اهالی مسجد هم بی فایده بوده باید تحمل کرد و با شوخی و خنده ازش گذشت