تازگی ها طلاق زیاد شده و نمی دونم دور و بر من فقط اینجوری هست یا واقعا آمار طلاق بالا رفته. اطرافم آدمهایی دارن جدا میشن که گاهن عمر زندگی مشترکشون بیش از پانزده بیست سال هست من همیشه تصورم این بوده که زندگی ای که بیش از ده سال دوام آورده دیگه بالا و پایین ها رو گذرونده و آدم هاش یاد گرفتن چجوری باهم کنار بیان. ولی انگار اشتباه می کردم
این وسط دلم برای بچه های این زندگی خیلی می سوزه اونا واقعن بی گناه هستن و خیلی آسیب می بینن. من اینو توی یکی از دوستان ستی می بینم پدر و مادرش دارن جدا میشن و این دختر گاهی با ستی در این مورد درد و دل می کنه و با اینکه انگار توی یک فضای کاملن آروم و منطقی داره این اتفاق میوفته ولی این دختر کلی درد و رنج می کشه و نگران آینده اش هست نگران اینکه بعد از جدا شدن آیا بازم توی همین محل می مونن و بازم می تونه بیاد همین مدرسه یا مجبوره مدرسه اش رو عوص کنه. نگران اینکه بالاخره قراره پیش کدوم شون زندگی کنه و یکی از مهم ترین نگرانی هاش این بود که نکنه بقیه و مخصوصا ستی که دوست صمیمی اش هست با شنیدن این اتفاق نخوان دیگه باهاش دوست باشن و تنهاتر بشه که خب ستی این اطمینان رو بهش داد که همچنان دوست می مونن و راجع به این موضوع به هیچ کدوم از همکلاسی ها حرفی نمی زنن
وقتی یک دختر چهارده ساله حاصل یک زندگی مشترک هست پس یعنی اون زندگی حداقل پانزده سال دوام داشته و چقدر غم انگیز که بعد از این همه مدت آدم ها راه شون رو از هم جدا می کنن
یکی از دوستام بعد از بیست و پنج سال زندگی مشترک جدا شد
سلام
نمیشه با قطعیت گفت اما مسئله اقتصادی واقعا در این مورد اهمیت داره
بله احتمالش هست
طلاق کلا زیاد شده. خیلی ها بین ١٠ تا ١٥ سال بعد از ازواج جدا میشن شاید چون فکر میکنن دیگه دوران جوانی یا حتی میانسالیشون داره تمون میشه
چی بگم والا
ولی خب بعد این همه مدت کلی خاطره ی مشترک ساختی
من کارمند دفترخونم،کاملا محسوسه به نسبت سالهای قبل،از ازدواج بیشتر نشده اما خیلی خیلی زیاد شده،هر چند آمار ازدواج هم بشدت اومده پایین،من هم معتقدم شرایط اقتصادی و این جامعه مسببش هست.بعد تو این شرایط گل و بلبل تشویق به فرزندآوری میکنن
چقدر غم انگیز
بچه ها واقعا گناه دارن و توی این پروسه خیلی درد و رنج می کشن
شرایط اقتصادی قطعا بی تاثیر نیست
ما هم یکی از اقوام نزدیک بعد ۲۵ سال دارن جدا میشن. همه این خانم رو مثال میزدن که با صبر و سازش شوهرش رو اصلاح کرده و الان زندگیشون خوبه.
ای بابا چه تلخ
کاش ما آدم ها جراتش رو داشته باشیم همون پنج سال اول که فهمیدیم به درد هم نمی خوریم بدون اینکه بچه ای بیاریم راه مون رو جدا کنیم
چقدر ناراحت کننده است این اتفاق و برای دوست ستی جان خیلی غضه خوردم. تو بد سنی داره این بحران رو تجربه میکنه.سیزده چهارده سالگی خودش رو روالش هم سخته چه برسه که با همچین چالشی هم مواجه باشی.
ولی در مورد اینایی که طلاق میگیرن به یه قدرتی درشون غبطه میخورم. به جز مواردی که مشکل حاد بوده و طلاق تنها راه نجات در مورد اینایی که خیلی منطقی با هم حرف میزنن و دوستانه تصمیم میگیرن که مسیرشون رو جدا کنن به نظرم آدم های قوی و غیر وابسته ای هستن.حس میکنم آدم هایی که وابسته میشن مثل من، همیشه در موضع ضعف هستن. من یه ماهی گلی میخرم بعد دو روز جوری بهش وابسته میشم و باهاش خاطره میسازم که به این نتیجه میرسم که فقط مرگ میتونه مارو از هم جدا کنه دیگه آدم های زندگیم که جای خود دارن!
وای منم خیلی آدم وابسته ای هستم و بسختی می تونم دل بکنم
دلم آتیش می گیره وقتی ستی تعریف می کنه که رفیقش چه حسرت ها و رنج هایی می کشه اینکه دلش یک گردش سه نفره با حصور مامان و باباش می خواد یا دلش می خواد با همدیگه برن خونه ی مادربزرگ ها یا حتی یک شام سه نفره
می خوام بگم همین چیزهای کوچیک و بظاهر بی اهمیت واسه اون دختر شده یک مشکل بزرگ و کلی بابتش رنج می کشه
طفلک بچه
نمیدونم دو راهی سختیه که بگی بمونن زندگیکنن یا برن سراغ زندگی خودشون.
واقعا سرعت در ازدواج، بچه دار نشدن، از بین رفتن حریم های خانواده ها و هزار تا چیز دیگه، داره جامعه رو داغون میکنه، اما واسه کسی مهم نیست.صد تا ارگان داریم که جز ماموریت هاشون همین چیزاست، پیشگیری و اگاه سازی.اما رفته ته ته لیست این موضوعات
والا نجمه جان من که احساس می کنم جز مسابقه و دعوا سر قدرت و چپاول و بالا کشیدن سرمایه های این سرزمین هیچ کاری انجام نمیشه هیچی
دیگه وقتی دغدغه ها و خواسته هامون به اولین و بدیهی ترین امکانات مثل داشتن هوای سالم برای تنفس و آب کافی برای نوشیدن رسیده دیگه اینجور انتطارات از حاکمیت یکجورایی لاکچری محسوب میشه
اینا افرادین که صبر کردن و سازش .ولی یه جایی بالاخره دیگه صبر هم تموم میشه . ولی واقعا بچه ها بیشترین ضربه و اسیب رو در این پروسه می بینن .
آره متاسفانه
جامعه داره میره سمت ازدواج سفید که مردا بدون قبول کردن مسئولیت زندگی میتونن با آدمای مختف در ارتباط باشن. تغییر فرهنگ یکی از عوامل ازدواج نکردن و یا به هم خوردن زندگیاست. وضعیت اقتصادی هم که قوز بالای قوزه
این مورد شاید برای نسل جدید درست باشه ولی برای نسل قبل تر که سالها از ازدواج شون می گذره قاعدتا ازدواج سفید موجب جدا شدن شون نبوده باید دلایل دیگری هم باشه و البته که یکیش مسائل اقتصادی هست
تغییر فرهنگ به سمتی است که کسی علاقه ای نداره مسئولیت زندگی رو قبول کنه وقتی تنوع نفرات علاقه مند به ارتباط زیاد میشه کوچکترین مشکلات زندگی هم میتونه بزرگ و منجر به طلاق بشه. و مردا هم مایل تر به جدایی
ممکنه
ولی خب این سرگردونی نسل جوان هم بی تاثیر نیست
همین که می خوان برن و نمی دونن آخر به کدوم کسور ختم میسه و واسه همین که تکلیف خودشون هنور مشخص نیست خب زیر بار تعهد نمیرن