یکجوری شده که از زنده بودنم و زندگی کردنم حس عذاب وجدان دارم
امروز صبح بعد از خوندن اون خبر تلخ وقتی پرده ها رو کنار زدم و پنجره رو باز کردم و قطرات خنک بارون رو روی صورتم حس کردم یکجورایی حالم بد شد و زود پنجره رو بستم انگار خجالت کشیدم که از حس بارون لذت برده بودم انگار دیگه خجالت میکشم که زندگی کنم
Va cheghadr bad ke 90 darsad melat in hese bad in azab vejdan in khejalat o sharmandegio nadaran ,be ghalbe khodet be vejdanet eftekhar lon,ensan boodan dard dare Parisa jan



نه دینا اینطور نیست اکثر مردم همین حس رو دارن اکثرن افسرده شدن و ناامید
می دونی کاری از دست شون برنمیاد شاید برای این هست که احساس می کنی بی خیال هستن
حسی همگانی





این همه نفرت که هر روز بیشتر میشه رو کجا تخلیه کنیم
کی تموم میشن
غم دسته جمعی
چیکار کنیم از دست این قوم خونخوار! لعنت بهشون، که مرگ کمه براشون.
کاش کاری از دستمون برمیومد
آدمها شدن تهدید براشون. راحت از بین میبرن
متاسفانه
منم دلم خون شد
دیگه داریم بالا میآریم
کِی بشه استفراغ ؛ دنیا رو بگیره؟
سلام عزیزم. خوبین؟
بر خود واجب دیدم ازتون تشکر کنم. ممنون از معرفیش
من همین الان داشتم هارهار با شنیدن پادکست هاگیرواگیر میخندیدم
خوشحال که پسندیدی
سلام پریسا جان
دقیقا دو روز هستش که سنندج اعتصاب کردن تک تک مغازه های شهر بسته اس... به خاطر اون ۴ تا جوون پرپر شده ... اینا چرا سیرمونی ندارن بعد توقع دارن بریم رایم بدیم
بعید می دونم اصن همچین توقع و انتطاری داشته باشن
کلن شمشیر رو از رو بستن
منکه کم کم دارم بیحس میشم
خسته دلمرده افسرده
حال اکثرمون