یک هفته ی عجیب و تلخ رو گذروندم و اینقدر روی دور تند بود. که خوشبختانه زود گذشت
اول هفته خبر فوت پدر عروس خارج نشین رو شنیدم و کلی دلم براش سوخت. سخت ترین قسمت مهاجرت همینجاست، همینجا که بخاطر یکسری شرایط ناخواسته سه سال میشه که ایران نیومدی و حالا توی غربت این خبر رو می شنوی... حال و روزش خوب نبود و تصمیم گرفت باتوجه به شرایط کرونا تنها و برای چند روز بیاد ایران تا با پدر خداحافظی کنه و خب تهیه ی بلیط و تست PCR دادن دو روز طول کشید و تنها عازم ایران شد و من تصمیم داشتم صبح زود که میرسه تهران برم دنبالش و باهم بریم مشهد تا در مراسم خاکسپاری کنارش باشم اما....
دوشنبه سپهر دل درد و اسهال شد و تب مختصر در حد 38 درجه داشت که بردمش دکتر و تست PCR داد و قرار شد قرنطینه بشه چون مشکوک به کرونا بود. سه شنبه صبح زود با درد شدید قفسه ی سینه بیدار شد باهم رفتیم اورژانس نزدیک ترین بیمارستان و پروسه ی سی تی اسکن ریه و نوار قلب و آکو قلب طی شد و همه چیز نرمال بود و جواب PCR روز قبل هم اومد و منفی بود و متخصص قلب براش آزمایش خون نوشت و با توجه به نتیجه ی آزمایش دستور بستری توی ای سی یو رو داد. دو شب بستری بود و من بین بیمارستان و یک پزشک متخصص بیرون از بیمارستان در رفت و آمد بودم... آخرش آنژیو شد و تشخیص حمله ی ویروسی دادن و مرخص شد
کهیر زد و حساسیت به ماده ی حاجب تزریق شده برای آنژیو نشون داد... حال عمومیش خوبه و تنها نگرانیش کلاس هایی هست که کنسل شد و شرکت نکرد!... عروس جان دیشب با دلی شکسته برگشت... دلم می خواد یک عالمه بخوابم. یک خواب آروم و بدون استرس
واییییی پریسا جون
خوشحالم که سپهر بهتره
چقدر غم انگیز بوده فوت پدرشون. حداقل خوبه که تونستند برای خداحافظی بیان. بدون خداحافظی خیلی سختتر میشد.
ممنون پت جان
موافقم و حداقل سوگواری در کنار همدردهات یک کوچولو آدم رو آروم می کنه
سلام
عزیزکم
بیا بغلم
آدم فرسوده میشه از اتفاق های پشت سر هم
ان شاء الله زود و خوش همه دور هم جمع میشید
روی ماه سپهر رو ببوس
سلام گولو جان
ممنون عزیز دل
سلام
تسلیت میگم
خوشحالم که سپهرخان مشکلی نداشتن
سلام آقای دکتر
ممنون
ای وای، چه اوضاع ناراحت کننده و گره خورده ای... خیلی ناراحت شدم.چقدر این مردم سختی میبینن و مشکل اینجاست که در راس اکثر سختی هاشون هم تعدادی بی وجدان هستن که شریکن...
من متوجه شدم که قدرت هم دلی و هم دردی شما خیلی بالاست و بنظرم این دو ویژگی باعث شده خودتون خیلی اذیت بشید، چونکه خیلی راحت میتونید آدما رو درک کنید...
براتون ارزوی ارامش بیشتری میکنم در روزهای آتی
ممنون زهرای عزیز
سلام ناراحت شدم برای عروس جان

سپهر عزیز چطوره؟ حمله ویروسی ...
چطور به این زودی آنژیو کردن .
این ویروسا خیلی مرموزن.یه دوستای من چند سال پیش یک دفعه دچار فلجی شد تا آب نخاعش هم آزمایش کردن و گفتن ویروس بوده و خوب میشی اونم خوب شد خداروشکر.
چی بگم والا
کلن بیماری ها عجیب شدن
I am so sorry :(
چقدر استرسش زیاد بود. من که با خوندن پست واقعا استرس گرفتم. خدا به شما صبر بده
اوووه. الهی شکر که گذشت. این ویروسها دیگه دارن گودزیلا میشن ها. قدیم ها حمله ویروسی یه چیزی در حد تک سرفه بود!
باهات موافقم واقعا دارن گودزیلا میشن
به قول تو قبلن بیماری ویروسی، یک سرفه و فوقش چند روز آبریزش بینی بود الان دیگه ناجور حمله می کنن
سلام....چه هفته سختی،چقدر همه چیز یکباره تاریک می نماید...خوشحالم که حال سپهر جان بهتر شد....
ممنون مونای عزیز
سلام عزیزم .خداراشکر بخیر گذشته .به قول مامانم هراتفاقی آخرش خیر بشه آدم سختیهاشو فراموش میکنه .این از ویروسی که پسرمو چهارسال پیش تا عفونت ریه و پنج روز بستری بیمارستان پیش برد چقر تر بوده .خدا عاقبتمونو بااین ویروسها بخیر کنه .روح پدرهمسر برادرتون شاد باشه .
چه حرف جالبی مامان زدن و واقعا هم همینطوره و وقتی ختم بخیر میشه آدم فراموش می کنه که چقدر سخت بوده
امان از این ویروس ها
ممنون الهه ی عزیز
سلام بقول دوستمون من هم با این پست دچار استرس شدم بیمار شدن بچه ها واقعا خیلی برای پدر و مادر سخته خدا رو شکر بخیر گذشت آقا سپهر سی تی آنژیو شدن ؟
سلام شکوه جان
آنژیو شد
ممنون عزیزم
امیدوارم که سپهرجان خیلی زود خوب بشه. یه سری اخلاقهای سپهر شبیه پسر منه. یه حس نزدیک و آشنا دارم
متاسفم برای پدر عروس جان. انشاءالله که زودتر به آرامش برسن.
اگر یکسری شباهت اخلاقی می بینی، پس خدا بهت صبر بده
ممنون بهار عزیز
سلام عزیزم
ای بابا. چه قدر سخت گذشته
خدا بهشون صبر بده. امان، از این باگ های مهاجرت...
اخی،حالا ما بودیم خوشحال می شدیم، کلاس کنسل شده.
چقدر این حمله ویروسی زیاد شده، اخه جالبه که سپهر هم جایی نمیره، بیشتر خونه ست.
البته یه جا خوندم، به خاطر قرنطینه، بدن ها استقامتشون رو در برابر خیلی از ویروس ها از دست دادن، یا ضعیف تر شدن
نمیدونم چقدر علمی بود. اما سپهر چندمین نفریه که می شنوم اینطوری درگیر شده
بقول یکی از دوستان، این ویروس ها دیگه وحشی شدن
ممنون نجمه ی عزیز
وای پریسا جون چقدر روزای سختی بوده برای همتون!!
ای جانم طفلی سپهر، پسر زرنگ و باهوشم!!
اما خب خدا رو شکر چیزی نبوده!!
پریسا جون دقیقا هفته پیش خواهرزاده های منم همین علائم رو داشتن دکتر از اول گفت که کرونا نیست و یه نوع ویروس گوارشیه که گویا شایع شده. اما باز از ترس تست دادن که منفی بود.
خدا رو شکر بخیر گذشت
برای فوت پدر عروستون هم ناراحت شدم، خدا رحمتشون کنه.
انگار واقعا قسمت نیست بری مشهد!!
یعنی اونم درد قفسه ی سینه رو هم داشت؟
می بینی پریا، اصن تا می خوام برم مشهد یک چیزی میشه
مادری کردن سخت ترین مسوولیت دنیاست.
گاهی خدا رو شکر میکنم مادر نشدم.
چون جنبه ش رو ندارم..
خواب رو میفهمم چی میگی.یه خواب بی مسوولیت.مثل خوابهای بچگی
سمیه خیلی به یادت هستم
برادرزاده ها چطورن؟
گاهی یکدفعه میای توی ذهنم و همونجا با خودم میگم امیدوارم خودش و مادرش حالشون خوب باشه به آرامش برسن
ای خدا. چی از سرگذروندید.
خوشحالم که بهتره
روح این پدر عزیز هم شاد.
ممنون مامان عزیز
وای چه روزهای سختی را گذروندی عزیزدلم
خدا را شکر که الان بهتری
خدا را شکر که پسرجان خوبه حالش...
آره تیلو
خیلی بد و سخت بود
جالبه وقتی کنار تخت سپهر می نشستم و اون خواب بود میومدم وبلاگ تو و از سرزندگی و انرژی سرشار میشدم
عزیزم..
والا چی بگم. برادرزاده ها خوبن.من از همهههه داغونتر شدم.
اشلا نمیتونم همچین اتفاقی رو هضم کنم.همه جای خونه یع تصویری ازداداشم تو ذهنمه.امیدوارم برا هیچ کس پیش نیاد.
له شدم.
واقعا باید برم پیش روانشناس واسه باور این واقفه.ولی جون روانشناس رو هم ندارم.
نمیدونم به کدوم ریسمان چنگ بندازم.
عزیز دلم
خیلی سخت هست
تنهایی از پسش برنمیای
اینجور صربه ها و شوک ها احتیاج به کمک یک آدم خبره هست
حتما برو پیش روانشناس
مواظب خودت باش
آره پریسا جون درد قفسه سینه هم داشتن ولی خیلی خفیف. سردرد و بدن درد هم داشتن، تب خیلی خفیف، اسهال و استفراغ و بی حالی
ما همه گفتیم کرونا گرفتن ولی دکتر از اول گفت ویروس گوارشیه جدیده.
خواهرم و شوهرشم چند روز بعد گرفتن اما خیییییلی خفیف تر از بچه ها.
اینو دیگه کجای دلمون بذاریم، نمیدونم والا
ای بابا
بقول یکی از همین دوستان اینجا. ویروس ها دیگه گودزیلا شدن
آخی عزیزم
بعضیا میگن فرقی نداره اما به نظرم حتی وقتی تو بستر مرگ کنار عزیزی هستی و مرگشو میبینی راحتتر باهاش کنار میای تا یه دفعه میای خونه و میبینی نیست
روزای سختی بوده
حساسیت به اون ماده اینطوریش کرده؟
نشد مصداق اومدیم ابرو رو درست کنیم چشمو کور کردیم
آره حساسیت به ماده ی حاجب تزریق شده واسه آنژیو باعث شد که بدنش کهیر بزنه
بساطی داشتم کلن
عزیزم...چه روزای سختی...خداروشکرکه به خیرگذشت.گاهی وقتابه یکی ازدوستام که مادرنشده حسودی میکنم اماجرات نمیکنم بهش بگم.میدونم اونم دلش مادرشدن میخواسته اماباهمه اینهامادربودن سخت ترین کاردنیاس.
خدارحمت کنه پدرعروسوودل عزیزانشوآروم کنه.
و البته شیرین ترین
ممنون مینوی عزیز