برادرزاده جان دوروزه که بی تابی و میکنه و روی مود نیست (دکتر معتقده واسه دندون دراوردن هست )و بیشتر مواقع با شعری که ستی براش می خونه اروم میشه ..ستایش با کنجکاوی ازم می پرسه منم گریه می کردم؟ با چه شعری اروم میشدم؟ میگم یادم نیست مامان جان ولی تو با بغل کردن اروم میشدی میگه ولی یادم میاد نصف شب بیدار میشدم چون بدنم درد می کرد و تو برام کارتون می ذاشتی ولی بازم تنم درد میکرد و خوب نمیشد
اخی نازی هنوز اون روزا یادشه..دوست داشتم کلا از ذهنش پاک بشن ...
هر روز میومدم وبت اگر پست جدیدی نبود میرفتم اینستا پیج خودت و اقای هنسر تا ببینم عکسی گذاشتین یا نه
منم فکر میکردم پاک شده ولی نشده
مرسی زهرا جون
بمیرم الهی
من گاهی با خودم میگم تو چجووووری اون روزها رو گذروندی و دووم آوردی؟....
عزیزم
آخی عزیززم ایشالا انقد واسش اتفاقای خوب و شیرین پیش بیاد که کلن فراموش کنه خاطرات تلخش
مرسی فریبا جون
برای روزای سالم و شاد همه ی بچه ها دعا میکنم
مدتها خواننده ی خاموش وبلاگتون بود،خدا رو شکر که روزای سخت گذشتن
امیدوارم هیچ بچه ای درد نکشه
ممنون افق جان
خدا برای هیچ پدر و مادری نیاره. ماشاالله تو خیلی قوی بودی و هستی. امیدوارم همیشه همینقدر قوی بمونی برای بچه هات. تو یه الگو و یه تکیه گاه خوبی براشون. ان شا الله که اونا هم قدر این کارای تو رو بدونن همیشه
مرسی مهشید جان
الهی بمیرم دلم آتیش گرفت برای پرنسس ستی نازنینم.امیدوارم دیگه تنها دردی که در زندگی داشته باشه درد زایمان و آوردن نی نی باشه دختر قشنگم
ایشالله
خداروشکر که الان اون روزهای بد خاطره شدن ولی خوب تموم شدن ایشالا هیچ بچه ایی مریض نشه
ایشالله
آفرین به ستایش مهربون برای آروم کردن نی نی داییش
امیدوارم در آینده کلی اتفاقات خوب براش بیفته و اینقدر شادی در زندگیش داشته باشه تا اتفاقات تلخ گذشته براش کمرنگ بشه.
ستایش کلا حس مادرانه اش خیلی قوی هست و با بچه های کوچیک خیلی خوب ارتباط میگیره
الهی ستایش عزیزم. ایشالا دیگه هیچ غم و دردی سراغتون نیاد.
مرسی مامان جان
ولی یادم میاد نصف شب بیدار میشدم چون بدنم درد می کرد و تو برام کارتون می ذاشتی ولی بازم تنم درد میکرد و خوب نمیشد
خوبه یادش مونده به نظرم
چون اینحوری هیچ وقت فراموش نمی کنه چقدر قوی بوده و از چه خانواده قوی هستش و تونسته بحران و پشت سر بگذاره