توی این بنگاه گردی ها و دنبال خونه گشتن با اقای میانسالی اشنا شدیم به نام انوش و کلی سوژه بود واسه من و عروس جان و هم بسیار پرحرف و چرب زبون بود و هم خب خداییش ترکیب اقای انوش موقع صدا زدن یکجوری بود ..خلاصه زنگ تفریحی بود واسه خودش بعد دیروز که دوباره دیدیمش به من میگه واای فکر کنین من چه اشتباهی کردم و فکر کردم شما مامان عروس خانومین و دیشب که عروس خانوم با برادرتون اومده بودن بنگاه من هی احوال شما رو به عنوان مامان می پرسیدم و بعد عروس تون گفتن شما خواهرشوهرشین....هیچی دیگه از دبروز چشم دیدن این انوش خان رو ندارم
وای عاااااالی بود پری


چطوره از این به بعد فامیلش رو مخفف صدا بزنی یه کم دل مون خنک شه
می خندی




ایششش اره موافقم
انو انو انو
الان انوش زنده است؟!!!!خیلی صبوری دختر
دیگه ندیدمش این انوش خنگ رو ایشششش
هیچ جوری نشد نخندم حتی تو این روزها که اصلا حوصله ندارم
همیشه لبت خندون تنهاجانم
وای خیلی باحال بود.....یعنی خونه ای که اقای خنگانوش پیدا کنه دیدن داره والا!!!!!!!!!!!!!
خودمون یک خونه ی خوب پیدا کردیم
دیگه هم سراغ اون انوش نرفتیم
چططوری مامان عروسسس
خودم میکشمت


