یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

اختلاس اخه

دیشب خواب دیدم همسرجان یک کارت بانکی با مبلغ صد و بیست میلیازد تومن بهم داد و میگه حالا برو دنبال خونه بگرد و بخر آخه چند وقتی هست میگه بیا خونه رو عوض کنیم و بریم سمت محل کار من و مدرسه ی ستی و اونجا خونه بخریم که توی ترافیک نباشیم ولی خب پول نداریم و اول باید اینجا رو بفروشیم و بعدم باید بازم روی پول این حونه بذاریم چون اونور محله اش گرونتر هست و من توان این همه ریسک رو ندارم و هی از زیرش در میرم و البته که نداشتن اون مابتفاوت هم خیلی گزینه ی مهمی هست

خلاصه که توی خوابم با تعجب به همسرجان نگاه می کنم و میگم توروخدا هیچ حرفی نزن و برام توضیح نده پول از کجا اومده چون ترجیح میدم ندونم و خرجش کنم 

صبحی با بدخلقی بیدار شدم و به همسرجان میگم اختلاس گر و مفسد اقتصادی. همسرجان با تعجب نگام میکنه و میگه با کی حرف می زنی و منم خواب دیشب رو تعریف می کنم و می خنده میگه وااای فکر کن حتی میشد علاوه بر تعویض خونه یکدونه خونه باغ هم همین اطراف تهران بخریم و منم میگم وااای اونوقت منم کلی درخت زردآلو و گوجه سبز و خرمالو و گیلاس توش می کاشتم و جلوی ورودی اش هم درخت چنار بعدم میگم ولی توی خواب خیلی حس بدی داشتم

موقع خداحافظی هم تاکید کرد که ده روز تا آخر برج مونده و حواسم به مخارج باشه که کم نیارم چون زودتر از دوم و سوم خرداد براش حقوق نمی ریزن 

نمی دونم چرا وقتی کفگیر به ته دیگ می خوره همه چیز هم توی خونه تموم میشه ایشششش


زیباترین ماه سال

کاش اردیبهشت طولانی تر بود اصن کاش چندماه بود. اردیبهشت پاییز و زمستان

حیف هست آدم توی این ماه زیبا بمونه خونه هر چند این امتحانات نمی َذارن درست و درمون از   این ماه استفاده کرد و لذت برد. امتحان میان ترم بدموقع و لحطه آخری سپهر گند زد به سفری که برنامه ریخته بودم و تازه از اون بدتر اینکه صاحب اقامت گاه بیعانه ام رو پس ندا د


جسارت نسل جدید رو دوست دارم اینکه توی رودربایستی قرار نمی گیرن و اگر نطر مخالف دارن صریح و راحت بیان می کنن

توی مدرسه ی ستی اینا ،آقایی میاد راجع به َپشتکار و سختکوشی بچه هایی ژاپنی و کره ای حرف می زنه و میگه اونجا بچه ها روزی شانزده ساعت از تایم شون رو در مدرسه و برای مطالعه صرف می کنن و برای همین خیلی موفق هستن و یکی از بچه‌ها هم بلند می‌شه و میگه شاید برای همین هست که آمار خودکشی شون هم بالاست 

به خاطر ندارم که ما جرات اینو داشتیم که اینجوری صریح و راحت با بالا دستی مون توی مدرسه مخالف کنیم و راستش این خصوصیت شون قابل تحسین است

دلم سفر می خواد سفری توی دل طبیعت زیبای اردیبهشتی 

وسایلش رو داره می فروشه

دیگه تصمیم گرفتن وسایلشون رو بفروشن و خونه رو پس بدن و خب من هر وقت فرصت کنم میام اینجا خونه ی سابق دایی ممر و عروس جان و از وسایلشون عکس می گیرم و برای عروس می فرستم تا توی کانال تلگرامش برای فروش بذاره

بعصی از این وسایل رو من و عروس جان باهم رفتیم و خریدیم و پشت هرکدوم از اینا کلی خاطره هست و همین خاطرات بهشون روح دادن و واقعیتش اگر تنها بیام مثل امروز با هر عکسی مرور خاطرات می کنم و اشکم سرازیر میشه

سر صبحی با کیف ورزشم رفتم  نزدیکترین باشگاه و همونجا تبت نام کردم و ورزش رو شروع کردم  محیطش خلوت و خوب بود و از همه مهم تر یک پنجره ی قدی و بزرگ رو به یک فضای سبز داشت که موقع ورزش کردن تمام مدت اون فصای سبز جلوی چشم بود و منم در حالی که یک پادکست  در مورد مشروطه رو گوش می دادم روی تردمیل دویدم

حالا فردا هم می خوام برم تی ار ایکس

یک روز بدنسازی و یک روز تی آر ایکس 

یک همچین ورزشکاری شدم 

ایشالله که ادامه دار باشه :)