یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

واما نتیجه

- سلام دبیرستان انرژی اتمی 

+ بفرمایین 

- می خواستم نتیجه ی ازمون تشریحی رو بپرسم 

+ اسم دانش اموز و چه رشته ای؟ 

- سپهر همسریان رشته ی ریاضی 

+ قبول نشده . بوق بوق بوق 

متاسفم مامان جان قبول نشدی بعدم می بوسمش و میگم فدای سرت . با غیض جای بوسه رو پاک می کنه و می گه فدای سرم؟!!!!! میدونی قبول نشدم یعنی چی یعنی اونقدرا هم که فکر می کردم با استعداد و باهوش نیستم .میگم پسرکم توی مرحله ی اول از بین 3هزار نفر فقط 277 نفر قبول شدن که تو هم بینشون بودی پس خیلی هم بی استعداد نیستی بعدم همه چی که فقط هوش و استعداد نیست احتیاج به تلاش و پشتکار هم هست .بیشترعصبانی میشه و میره توی اتاقش و درم می بنده و میگه اتفاقا استعداد از همه شون مهم تره  

البته نگرانش نباشین بعد از دوساعت دوباره شد همون سپهر و خیلی راحت با قضیه کنار اومد .والا اگه من بودم تا دوروز فقط گریه می کردم ..اخرشم نتوستم این دنیای پسرونه رو درک کنم  

و اینگونه تکلیف مدرسه ی سال اینده ی سپهر مشخص شد و دوباره علامه ای شد منتها اینبار شعبه ی کارگرش 

دوهفته ی دیگه عازم سفر هستیم به مسکو و سنت پترزبورگ البته با تور ..خیلی دوست داشتم مثل پارسال خودمون اقدام میکردیم و برنامه ریزی می کردیم و در واقع از صفر تا صد کار رو خودمون انجام میدادیم اخه یک مقدار از لذت سفر به همین برنامه ریزی کردن ها و پیدا کردن جاهای دیدنیش هست اینجوری وقتی میری سفر انگار اونجا رو می شناسی ولی خب چون با یکی از دوستان داریم میریم یگه تصمیم جمعی به گرفتن تور شد اینم تجربه ای هست  

خوشحال میشم اگه تجربه ای از این سفر دارین یا توصیه ی خاصی و اینکه چه جاهایی رو توصیه می کنین حتما ببینیم رو برام بگین 

بیست و یکسال سال عمریست ها

دیروز صبح سپهر رو بردیم دانشگاه صنعتی شریف برای ازمون ورودی دبیرستان انرژی اتمی و یک لحظه یاد اولین روز هودم افتادم و باورم نمیشه که 21 سال از ورود من به این دانشگاه گذشته باشه 

نتیجه ی ازمون فردا مشخص میشه و اون تعدادی که قبول میشن پنجشنبه ازمون مرحله دوم رو میدن

سپهر علامه طباطبایی شعبه ی کارگر رو قبول شد و سال اینده یا انرژی اتمی میره یا علامه بهرحال مسیرش دور هست

اولین جلسه ی ساز با سیاوش کامکار برگزار شد و سپهر که قبلش خیییلی هیجان و استرس داشت از کلاس راضی بود 

این روزا با امتحان های سپهر و کلاس های شنا و اسکیت ستی می گذره و البته تند تند هم می گذره


بعدا نوشت: سپهر مرحله ی اول ازمون رو قبول شد هوراااا( معلومه خیلی ذوق کردم؟:)) )

مرحله ی دوم ازمون تشریحی هست که پنجشنبه صبح توی خود دبیرستان انرژی اتمی برگزار میشه


روزهای پرامید

ما دیشب کلی ذوق کردیم کلی هوار کشیدیم کلی شعار دادیم و هی بادکنک بنفش مان را تکان دادیم و یک تجربه ی جالب برای سپهر شد هرچند ستی اصلا خوشش نیومد و از این همه جمعیت یک کمی ترسیده بود  

دوباره زندگی برمی گرده به روال عادیش و چه خوبه که امید داری به روزهای روشن تر  

دوهفته عروس جان اینجابود و خونه اجاره کردن و اسباب کشی کردن و مبل و تخت رو هم سفارش دادن ..دوهفته ی شلوغی بود یا با عروس جان توی بنگاه ها بودیم یا یافت اباد و کل یافت اباد دیگه ما دوتا رو می شناختن ...درسته که دیگه برادرم همسایه ام نیست ولی تونستیم یک خونه نسبتا نزدیک به خودم پیدا کنیم اصلا یکی از ایتم های مهم واسه عروس جان این بود که نزدیک خواهرشووورش باشه  یک همچین خواهرشوووری هستم من :)))) 

هنوز کلی کار هست  و عروس رفته مشهد تا بقیه ی وسایلش رو بگیره و بیاره تا توی خونه بچینیم و قرار عروسی برای 7 مرداد گذاشته شده  

و من یک معضل بزرگ دارم به اسم حالا چی بپوشم که در روزهای اتی باید بطور جدی بهش بپردازم  

فعالیت های تبلیغاتی پسرکم

این روزها که مادرشوهر و پدرشوهر به بهانه ی پیگیری درمانشون پیش ما هستن , سپهرم با تمام تلاش های مخصوص خودش داره اونا رو ترغیب می کنه واسه رای دادن و هربار هم بعد از بحث بهم میگه به نظرت قانع شدن :)))

وقتی هم می شنوه که تحت تاثیر حرف ها و تفکرات پدرش هست از کوره در میره و بالحن قاطعی میگه جز پرسپولیسی بودن و اصلاح طلب بودن هیج وجه اشتراکی با باباش نداره و هیچ وقت هم تحت تاثیر هیچ موجودی قرار نمی گیره و خودش برای خودش تفکر و تحلیل و منطق مستقل داره و تازه خیییلی جاها با نظرات و کارهای پدرجانش مخالف هست 

خلاصه که بحث انتخابات توی خونه ی ما حسابی داغ هست

و پسرکم واسه خودش مردی شده و گاهی از تحلیل هاش تعجب می کنم که واقعا همین پسرکوچولو من هست که داره اینا رو میگه



انوش

توی این بنگاه گردی ها و دنبال خونه گشتن با اقای میانسالی اشنا شدیم به نام انوش و کلی سوژه بود واسه من و عروس جان و هم بسیار پرحرف و چرب زبون بود و هم خب خداییش ترکیب اقای انوش موقع صدا زدن یکجوری بود ..خلاصه زنگ تفریحی بود واسه خودش بعد دیروز که دوباره دیدیمش به من میگه واای فکر کنین من چه اشتباهی کردم و فکر کردم شما مامان عروس خانومین و دیشب که عروس خانوم با برادرتون اومده بودن بنگاه من هی احوال شما رو به عنوان مامان می پرسیدم و بعد عروس تون گفتن شما خواهرشوهرشین....هیچی دیگه از دبروز چشم دیدن این انوش خان رو ندارم

اردیبهشت زیبا

دوباره دارم دنبال خونه می گردم البته این بار واسه برادر جان .حسابی مشغول تدارک کارهای عروسی هستن و ایشالله مردادماه مراسمشون برگزار میشه و داداش خارجی هم میاد فعلا اون قانونی قبلی که خارج نشین های سربازی نرفته می تونن سالی یکبار بیان ایران تمدید شده و برادر جان هم بلیط هاش رو گرفته و داره میاد ...داشتم می گفتم که دنبال خونه ام و عروس جان اومده تهران و دوتایی باهم میریم دنبال خونه و من واقعا متعجبم که چقدر در عرض این ۴ سال اجاره خونه ها بالا رفته و دیشب داشتم فکر می کرد خداروشکر که بالاخره خونه خریدیم و این پروسه ی مزخرف هرسال دنبال خونه گشتن تموم شده ...امیدورم یک خونه ی مناسب و نزدیک به خودمون واسه ی عروس جان پیدا بشه و خیالش راحت بشه ...دیشب که خیلی مظلومانه بهم گفت وااای اصلا فکر نمی کردم تهران اینقدر اجاره خونه ها بالا باشه یاد 18 سال پیش خودم افتادم که دنبال اولین خونه ی مشترکمون بودیم و با توجه به بودجه ی خیییلی کممون نمی تونستیم جایی رو پیدا کنیم و با یک خونه ی 50 متری بدون پارکینگ و انباری شروع کردیم البته ماشین نداشتیم و پارکینگ واسمون مهم نبود  

دیروز وقت مصاحبه ی مدرسه ی انرژی اتمی بود و توی بدو بدوی از این بنگاه به اون بنگاه کاملا فراموشش کردم و تازه اخر شب یادم اومد . کلی سپهر غر زد و خودمم کلی اعصابم خورد شد و تا صبح خوابم نبرد . خداکنه ادا درنیارن و دوباره بهم وقت بدن وگرنه سپهر منو میکشه  

بالاخره سپهر موفق شد از کامکارها وقت کلاس اموزشی بگیره البته از سیاوش شون ...خیلی وقت بود دلش می خواست بره کلاس پشنگ کامکار و گفتن نمیشه و اول باید بره کلاسهای سیاوش و بعد اگه تایید شده می تونه بره محضر استاد بزرگتر و خب تایم های کلاس هاشونم پر بود و دیگه قرار شده از خرداد که دیگه مدرسه تعطیل هست ساعت 3 بره اونجا ... خودش که خیلی هیجان داره  

امسال اردیبهشت واقعا اردیبهشت هست ها فقط حیف که امسال تمام اخر هفته هامون درگیر ازمون ورودی مدارس هستیم ولی از اخر هفته ی قبلمون که خالی بود نهایت استفاده رو کردیم و با اکیپ دوست جان ها رفتیم گرگان و خالد نبی و من عاشق طبیعت زیبا و بکر ارتفاعات اونجا شدم . 

بالاخره یک جفت کفش اسکیت نمایشی دست دوم تمیز و مرتب واسه ستایش پیدا شد و به قیمت یک میلیون و هشتصد خریدیمش . امیدوارم حداقل دوسال اندازه اش باشه و زود کوچیک نشه . وقتی میرم کلاسش و دخترای نوجونن رو میبینم که چقدر خوشگل حرکات نمایشی انجام میدن کلی ذوق می کنم و امیدوارم پنج شش سال دیگه ستایش بتونه مثل اونا بشه  

 

شماها هم از دیدن و شنیدن حرفای انتخاباتی بعضی از نامزدها حرص می خورید و احساس می کنین چقدر وقیح و پررو هستن یا فقط منم که اعصابم خورد میشه  

یک پیام کوچولو

امروز صبح که بیدار شدم دیدم مامان تارا توی تلگرام برام پیام گذاشته.راستش اولش واسه چندثانیه فکر کردم تارا کیه و یکدفعه یادم اومد دوست دوران شیمی درمانی ستایش...خلاصه عکسای پروفایلش رو که همه شون تارا بودن رو نگاه کردم و چقدر بزرگ شده بود و اصلن شبیه تارای سه ساله که میشناختمش نبود...یاد اون راهروی باریک توی بیمارستان بهرامی افتادم که این دوتا اونجا میدویدندو بازی می کردن تا نوبتشون بشه حتی یادم میاد چندتا عکس هم ازشون گرفته بودم که دست همدیگه رو گرفتن ولی هرچی گشتم پیدا نکردم:(

ستایش که از مدرسه اومد واسش تعریف کردم و جالبه که تارا رو یادش بود و اتفاقا همون دالون و دویدن با تارا توی ذهنش بود

خلاصه که همین پیام کوچولوی حالتون چطوره و دلم براتون تنگ شده کل روزم رو ساخت و لبخند به لبام اورد...یادش بخیر هر جلسه ی شبمی درمانی واسه من و مامان که همیشه باهام میومد تخم مرغ محلی میاورد

چقدر مهربونی خوبه


دلخوشی های کوچولو

عارضم خدمتتون که واسه روز پدر با یکی از دوست جان ها که به تازگی دوست جان شدن ( دخترا مون باهم همکلاسن و بعد از پروژه ی جابر باهم صمیمی شدیم) تصمیم گرفتیم همسرجان ها رو سورپرایز کنیم که مثل اینکه یک کوچولو زیاده روی فرمودیم  یعنی در حدی زیاده روی محسوب میشد که دایی جانمان که مدافع بلامنازع اینجانب هستن وقتی قضیه رو فهمیدن یک چشم غره بهم رفت و فرمود واقعا که!!! بعدم فرمود اخرین بارت باشه همچین کار احمقانه ای کردی ......ولی خب به ما که خوش گذشت:))) ....یک قسمت از سورپرایز هم این بود که واسه دوروز متفاوت بلیط تاتر نامه ی اخر با بازیگری نوید محمد زاده رو خریدیم و دیشب دوست جان با همسرش رفتن تاتر و بجه ها رو پیش ما گذاشتن و امشب قراره ما بریم و ستایش میره پیش همکلاسیش و سپهر هم خونه ی دوقلوها رو ترجیح داد که بره .....الان کلی ذوق دارم چون سالها میشه که یک تاتر درست درمون نرفتم ..تاتر کمدی موزیکال که بشه بچه برد رفته بودم ولی تاتر واقعی نه ...مخصوصا که بازی نوید محمدزاده رو خیییلی دوست دارم  

نمی دونم چرا این پست منتشر نشده اخه ظهر نوشتم و فکر کردم منتشر شد ...تاتر عالی بود و من بیش از بیش عاشق نوید محمدزاده شدم 

این روزا علاوه بر تحلیل ها ی همسرجان راجع به انتخابات شنونده ی تحلیل های سپهر هم هستم .خدا به دادم برسه

مدرسه

امسال سپهر تغییر مقطع داره و دبیرستانی میشه و ازمون ورودی مدارس رو داره ,مدرسه ی خودشون  قبل از عید یک ازمون درون مجتمع برگزار کرد و اعلام کرد که سی درصد ظرفیتش رو از روی همین ازمون برمیداره و بقیه اش رو باازمون رسمی که 23 اردیبهشت برگزار میشه و تمام کسانی که متقاصی تحصیل در این مدرسه هستن شرکت می کنن , پر می کنه .خب قبل از ازمون باید از بین مدارس علامه به ترتیب الویت سه تاش رو انتخاب میکردیم و سپهر اصرار کرد و اولویت اول رو شعبه ی کارگر نوشت اخه مثل اینکه قویترین شعبه اش هست و بعدش من کلی غر زدم که بابا جان دوره و کلی باید توی ترافیک بمونی و راصیش کردم که بره اولویتش رو تعییر بده حالا که رتبه اش اومده و خوب شده هر روز که از مدرسه میاد کلی غر میزنه که هرکی میشنوه من اولویت اولم رو ابشناسان انتخاب کردم بهم میخنده اخه کارگر خیییلی بهتره و من با این رتبه خیییلی راحت میتونستم برم اونجا و همه ارزوشون اینه که برن اونجا و خلاصه کلی غر, بعدم میگه مامان جان ببین اگه انرژی اتمی قبول بشم که میرم اونجا وگرنه فقط میرم کارگر

هیچی دیگه الان زنگ زدم مدرسه و اولویت سپهر رو عوض کردم فقط مطمینم سال اینده کلی از وقتش توی ترافیک تلف خواهد شد

دیگه گذشت اون زمانی که من براش مدرسه انتخاب می کردم و اون بی هیچ حرف و حدیثی میرفت الان خودش واسه خودش صاحب نظر شده و تصمیم میگیره 

کفش ستی هم هنوز به نتیجه نرسیده یکدونه دست دوم پیدا کردم به قیمت یک میلیون و هشتصد ولی خیلی داعون بود فعلا دارم میگردم و اونم فعلا داره باهمون کفش های اسکیت غیر حرفه ایش میره

ما تازه پروژه عید دیدنی رفتن توی تهران رو استارت زدیم 

کفشششش!

ستی دیروز رفت واسه تست اسکیت نمایشی و قبول شد ..الان چندماه هست که به طور مرتب میره اسکیت و قبلا هم اسکیت رفته بود و بلد بود و دیگه به حد رفتن به نمایشی رسیده ..خودش که خیلی ذوق کرد ..ولی ..امان از این ولی ها ...کفش اسکیت نمایشی خیلی گرونه اصلا فکرش رو نمی کردم که قیمت یک جفت کفش سه میلیون !!!!!باشه  

الان در به در دنبال کفش دست دوم میگردم ..اگر سراغ دارین خوشحال میشم بهم خبر بدین