یک دختر جوون و ظریف هست داره اشک میریزه و مادرش هی میگه خب تقصیر خودته الانم اتفاقی نیوفتاده برگرد سرخونه و زندگیت
نشستم پیش مادرشوهر و میگه این مریص رو نصف شب اوردنش چاقو خورده بوده ...به خواهر شوهر میگم تو دیگه برو خونه استراحت کن من می تونم چندساعت بمونم
ملاقاتی ها میرن و فقط همراه بیمارها می مونن و اتاق خلوت میشه مادر دختر جوون هم میره و دختر بدون همراه می مونه دلم برای اشکای بی صداش به درد میاد میرم سراغش و خودش سرصحبت رو باز میکنه میگه هجده ساله هست و یک دختر دوساله داره شوهرش قاچاقچی هست و هر روز کتکش میزنه ایندفعه هم با چاقو زدتش و کارش به بیمارستان و بخیه زدن رسیده روی دست و پاهاش پر از زخم و جای کبودی هست مبگه اینا قدیمیه
گردن و پهلوش پانسمان هست دیشب بردنش اتاق عمل و چاقو مری اش رو بریده بوده
میگه خانواده ام هی بهم میگن بساز ازش بچه داری
بهش میگم برو بهزیستی خودت رو معرفی کن اونا باید حمایتت کنن
چشماش خیلی گیراست چشمای درشت مشکی که پر از غم و اشک هست
پ.ن: مادرشوهر مریص احوال بود و ما اومدیم مرکز دنیا برای عیادت و کمک خداروشکر حالش بهتره و فردا مرخص میشه
اخی الهی
چقدر دیر به دیر مینویسی از شیرین کاریا و حرفای ستایش بیشتر پست بذارین خواهشا
چشم ولی اخه ستایش دیگه بزرگ شده و شیرین کاری هاش کمتر شده
دلم سوخت... وقتی تو ایران از خانما هیچ دفاعی نمیشه بعضی مردهای زورگو هم اینطور یاغی تر میشن و به ریش این کشور میخندن... خانواده باید حمایت کنه دولت که وضعش معلومه
بیچاره خانوما
سلام
عجب
فکر کنم وقتی دخترشونو کفن پیچ ببینن خیالشون راحت میشه
اره واقعا
پریسا جون فکر میکردم دیگه نمینویسی خیلی وقت بود بهت سر نزده بودم.
چقدر این پستت ناراحتم کرد! چقدر دردناک و وحشتناک!! خدا کمکش کنه...
اره طفلک
عجب تلخ بود