یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

نشد که بشه

خلاصه اش اینه که ویزا ندادن

از اینکه برمی گردیم ایران قانع نشدن

ستایش کلی گریه کرد سپهر هم به زمین و زمان بدو بیراه گفت 

بعد دایی ممر جان به ستی میگه غصه نخور دایی جان , عوضش می بریمت کن سولقون

ستی میگه مامان برو بهشون بگو فقط می خوام برم دختردایی ام رو ببینم و باهاش بازی کنم و بعدش برمی گردم

سپهر میگه کاش اینجا دنیا نیومده بودیم اگر یک کشور دیگه بودیم اونوقت واسه یک سفر و دیدن دایی ام که تازه قراره پول هم توی اون کشور مقصد خرج کنم لازم نبود اینجوری التماس کنیم .میگم نگو مامان , دلت میاد , ایران رو دوست دارم

میگه ولی من اینحا نمی مونم و میرم و کلی حرفای سانسوری دیگه که خب سانسورشون کردم


وضعیت مون نسبت به دوسال قبل که از همین کشور ویزا گرفتیم هیچ فرقی نکرده ولی خب اوضاع سیاسی تغییر کرده 


نظرات 10 + ارسال نظر
هارمونی زرد پنج‌شنبه 3 خرداد 1397 ساعت 13:58 http://yellowharmony.blogsky.com

جالبه برام که می بینم بیشتر هم نسلای شما با وجود این همه مشکلاتی که تو ایران هست اما باز هم ایران رو دوست دارن...

حس تعلق خاطر دارم حسی که نمی تونم به هیچ جای دیگه ای داشته باشم

Forough پنج‌شنبه 3 خرداد 1397 ساعت 18:46

سلام خوبید ؟
می تونم حستونو درک کنم ،ولی می دونید که می تونید اعتراض بزنید ؟؟ یکم کار میبره ولی ممکنه تتیجه بده .
منم دو سال پیش برادرمو دعوت کردم بهش ویزا ندادن کلی گریه کردم .

قراره همین کار رو بکنم و تا یکی دو روز دیگه این نامه رو امادا کنم و ببرم ولی خب تهش اینه که نمیشه و درهرصورت نرفتنی هستیم
منم که داشتم واسه برادرم تعریف میکردم ستایش چقدر بی تابی کرد و ما بهش کلی قول های دیگه دادیم اینکه بره پیش ماجونش یا دختر عمه و پسرعموهاش , طفلی داداشم گفت باز خوبه شماها اونجا همو دارین ما چی بگیم که خودمون رو اماده کردیم بودیم واسه اومدن شماها و دیگه کس دیگه ای رو هم نداریم

نینا پنج‌شنبه 3 خرداد 1397 ساعت 18:47

ای بابا! اون هم با شنگن قبلی تو پاسپورت‌تون؟ هیچی اصلاً. من هم سانسور... ):

سمیه.س پنج‌شنبه 3 خرداد 1397 ساعت 23:33

سپهر به نظرم بسیاااار کار خوبی میکنه به رفتن فکر میکنه.
من خودم تا پارسال میگفتم نه ایران خوبه.الان هر از گاهی به شوهرم میگم یه کاری کن بریم.

رها جمعه 4 خرداد 1397 ساعت 11:37

الهیِ... دل کوچولوی دخترمونو شکستن

هانیه شنبه 5 خرداد 1397 ساعت 23:07 http://www.khodamylove.blog.ir

سلام حالا اتفاقی که افتاده چاره ای نیست
ولی من با تمام مشکلات بازم ایران رو دوست دارم و به رفتن هیچ وقت فکر نمی کنم

منم اینجا رو دوست دارم ولی راستش رو بگم الان پشیمونم که نرفتم و سعی می کنم بچه هام رو حداقل از بابت خودم خیالشون راحت باشه که اگر برن من غصه نمی خورم و هیچ بلایی هم سرم نمیاد تازه خوشحالم میشم که اونا زندگی راحتی دارن

سمیه.س سه‌شنبه 8 خرداد 1397 ساعت 19:16

برای ما هم نشد که بشه.

جدی میگی؟!!!!!
یعنی به شما هم ویزا ندادن!!!

سمیه.س چهارشنبه 9 خرداد 1397 ساعت 08:49

نه ندادن
تازه مال ما از طرف دانشگاه بود آقای همسر.خودم توریستی.ولی جفتمونو دانشگاه تایید کرده بود که برمیگردیم ایران.
چه وضع خرابی شده انصافا

وااای باورم نمیشه
واقعا جای تاسف داره

مصی جمعه 11 خرداد 1397 ساعت 05:11

حالا باز خوب مشکل شما تو این اوضاع ایران سفر خارجی هست بیجاره اون بچه ها و خانواده های که نون شبشون به معنای واقعی اجر شد اونا چجوری بچه هاشونو اروم کنن

ربولی حسن کور دوشنبه 14 خرداد 1397 ساعت 18:33 http://rezasr2.blogsky.com

سلام
تکرار همون حرفهایی که توی پست قبلی توی دلم گفتم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد