یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

چقدر من بیمعرفتم

الان نشستم خونه ی برادر جان و یکهو دلم هوای اینجا رو کرد و وقتی بازش کردم 21 کامنت نخونده داشتم

خیلی شرمنده که نگرانتون کردم ولی نمی دونم چرا حتی اینجا رو باز هم نکرده بودم واقعا نمی دونم چرا دستم به نوشتن و باز کردن نمی رفت

ممنونم از همه تون


نظرات 4 + ارسال نظر
الهه دوشنبه 4 دی 1396 ساعت 18:47

سلام خداراشکر که خوبین .راستش من سالهاست خواننده خاموشتون بودم .وشما تو این سالها خیلی به لحاظ روحی بهم کمک کردین و همیشه برای سلامتی ستی دعا کردم .تو شبها و روزهایی که پسرم مریض میشد یاد شما واستقامت وصبرتون میفتادم از خودم خجالت میکشیدم .آخه پسرم لوزه وآلرژی داشت مدام مریض میشد .تابستون امسال لوزشو عمل کردم وخوب مشکلاتش کمتر شده .هربار میومدم نبودین باخودم میگفتم حیف کاش سلامت وبرقرار باشین وبرگردین چون حتما هستن کسانی که شما میتونین الگوی خوبی براشون باشین .نمونه ای موفق از صبر وپشتکار وفداکاری .

مرسی از محبتت الهه جان

افق سه‌شنبه 5 دی 1396 ساعت 15:01 http://ofogh1395.blogsky.com

واقعا خوشحالم که برگشتین
یه نفس راحت و عمیق و خوشحال کشیدم

مرسی عزیزم

بچه قورباغه چاق پنج‌شنبه 14 دی 1396 ساعت 23:10

بی معرفتی تا کجا ؟ تا کی ؟؟ والاا

یه مامان جمعه 15 دی 1396 ساعت 11:36

چه خوووووب. دیگه نا امید شده بودما. فک کردم این هجمه عظیم بی فرهنگی که توی فضای مجازی وجود داره باعث ناراحتیتون شده. چه خوب شد که برگشتین

مرسی یه مامان عزیز از ابراز محبتت و شرمنده که نگرانتون کرده بودم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد