یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

اردیبهشت زیبا

دوباره دارم دنبال خونه می گردم البته این بار واسه برادر جان .حسابی مشغول تدارک کارهای عروسی هستن و ایشالله مردادماه مراسمشون برگزار میشه و داداش خارجی هم میاد فعلا اون قانونی قبلی که خارج نشین های سربازی نرفته می تونن سالی یکبار بیان ایران تمدید شده و برادر جان هم بلیط هاش رو گرفته و داره میاد ...داشتم می گفتم که دنبال خونه ام و عروس جان اومده تهران و دوتایی باهم میریم دنبال خونه و من واقعا متعجبم که چقدر در عرض این ۴ سال اجاره خونه ها بالا رفته و دیشب داشتم فکر می کرد خداروشکر که بالاخره خونه خریدیم و این پروسه ی مزخرف هرسال دنبال خونه گشتن تموم شده ...امیدورم یک خونه ی مناسب و نزدیک به خودمون واسه ی عروس جان پیدا بشه و خیالش راحت بشه ...دیشب که خیلی مظلومانه بهم گفت وااای اصلا فکر نمی کردم تهران اینقدر اجاره خونه ها بالا باشه یاد 18 سال پیش خودم افتادم که دنبال اولین خونه ی مشترکمون بودیم و با توجه به بودجه ی خیییلی کممون نمی تونستیم جایی رو پیدا کنیم و با یک خونه ی 50 متری بدون پارکینگ و انباری شروع کردیم البته ماشین نداشتیم و پارکینگ واسمون مهم نبود  

دیروز وقت مصاحبه ی مدرسه ی انرژی اتمی بود و توی بدو بدوی از این بنگاه به اون بنگاه کاملا فراموشش کردم و تازه اخر شب یادم اومد . کلی سپهر غر زد و خودمم کلی اعصابم خورد شد و تا صبح خوابم نبرد . خداکنه ادا درنیارن و دوباره بهم وقت بدن وگرنه سپهر منو میکشه  

بالاخره سپهر موفق شد از کامکارها وقت کلاس اموزشی بگیره البته از سیاوش شون ...خیلی وقت بود دلش می خواست بره کلاس پشنگ کامکار و گفتن نمیشه و اول باید بره کلاسهای سیاوش و بعد اگه تایید شده می تونه بره محضر استاد بزرگتر و خب تایم های کلاس هاشونم پر بود و دیگه قرار شده از خرداد که دیگه مدرسه تعطیل هست ساعت 3 بره اونجا ... خودش که خیلی هیجان داره  

امسال اردیبهشت واقعا اردیبهشت هست ها فقط حیف که امسال تمام اخر هفته هامون درگیر ازمون ورودی مدارس هستیم ولی از اخر هفته ی قبلمون که خالی بود نهایت استفاده رو کردیم و با اکیپ دوست جان ها رفتیم گرگان و خالد نبی و من عاشق طبیعت زیبا و بکر ارتفاعات اونجا شدم . 

بالاخره یک جفت کفش اسکیت نمایشی دست دوم تمیز و مرتب واسه ستایش پیدا شد و به قیمت یک میلیون و هشتصد خریدیمش . امیدوارم حداقل دوسال اندازه اش باشه و زود کوچیک نشه . وقتی میرم کلاسش و دخترای نوجونن رو میبینم که چقدر خوشگل حرکات نمایشی انجام میدن کلی ذوق می کنم و امیدوارم پنج شش سال دیگه ستایش بتونه مثل اونا بشه  

 

شماها هم از دیدن و شنیدن حرفای انتخاباتی بعضی از نامزدها حرص می خورید و احساس می کنین چقدر وقیح و پررو هستن یا فقط منم که اعصابم خورد میشه  

نظرات 4 + ارسال نظر
زهرا جمعه 15 اردیبهشت 1396 ساعت 10:58 http://pichakkk.blogsky.com

درست شنیدم پری؟ عروس جان؟
ببین هیچ عروسی توی دنیا پشت بندش "جان" نداره!! آیکن دعوا راه انداختن بین عروس و خواهرشوهر
حالا گذشته از شوخی ایشالله که یه خونه ی خوب پیدا کنن. چه خوب که برادر خارج نشین هم میادش. اگه نمیومد خیلی حالگیری بود.
وااااای. افرین به سپهر. واقعا باید بهش افتخار کنین
من که اصلا حرفای انتخاباتی هیچکدوم رو گوش نمی دم! اعصابمم راحته

ها از دستم در رفت گفتم عروس جان
این کامکارها رفتن هم جریانات داشت و بعدا مفصل تعریف می کنم

ربولی حسن کور جمعه 15 اردیبهشت 1396 ساعت 11:31 http://rezasr2.blogsky.com

سلام
توی یه آخر هفته رفتین گرگان و برگشتین؟ ایول
مدتیه که بدجور به شخصیت پسرتون علاقمند شدم امیدوارم همیشه موفق باشه

سلام اقای دکتر
یک اخر هفته که نه...از سه شنبه تا جمعه
ممنونم شما لطف دارین

Aftab mahtab جمعه 15 اردیبهشت 1396 ساعت 14:52

salam khanoomi
Eshala ye khone khob bara aroos o domad peida beshe
Jigare setti khanoom o ba on kafshadh
Vala candida ra ke nagoooo

سلام عزیزم
ممنون از محبتت

یه مامان پنج‌شنبه 21 اردیبهشت 1396 ساعت 18:06

عاشق این تکامو و در حرکت بودنتم

اخه تو چقدر خوبی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد