یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

غرغرانه

همیشه تایم مدارس زندگی نظم و انضباط بیشتری داره .ستایش که دیگه تعطیل شد و سپهر مشغول امتحان دادن هست و خب دیگه امتحانها کله ی صبح نیست و ساعت 10:30 برگزار میشه اینه که ساعت خواب و بیداری تغیر کرده و گاها پیش  اومده که تا 9 خواب بودیم البته من تایم صبح رو خیلی دوست دارم و سعی می کنم دیگه 8 از رختخواب دل بکنم چون اگه صبحم کوتاه بشه انگار اون روزم به هدر رفته .کلا صبح ها اکتیو ترم و کارام رو انجام می دم و از عصر به بعد انگار لًخت میشم و تواناییم پایین میاد  

حالا که سپهر تایم بیشتری توی خونه هست کل کل هامون هم بیشتر شده دیگه اونجوری نیست که تا یک چیزی بهش میگم گوش بده و خیلی راحت میگه نه نمی خوام یا نمی کنم اگه به خودش باشه ترجیح می ده 24 ساعت توی خونه باشه و سرش توی تبلت و موبایلش باشه و کلش اف کلنز بازی کنه نه علاقه ای به ورزش کردن داره و نه پارک و گردش رفتن از مهمونی که متنفر هست مخصوصا جایی که دوست و همبازی نداشته باشه  سنتور زدن رو هم کنار گذاشته بود و فقط همون یکبار در هفته که معلمش میومد روکش سنتورش رو برمی داشت .فقط با درس خوندش مشکلی ندارم تازه اونم نه اینکه فکر کنین سرش توی درس و کتاب باشه ها نخیر. ولی به مدل خودش درس می خونه و درسته که ایده ال نیست ولی اوکی هست و درسته که نتیجه ی عالی نمی گیره ولی قابل تحمل هست. مثلا یکبار واسه اینکه به من ثابت کنه که می تونه عربیش رو نمره ی خوب بگیره درس خوند و عربی که دفعه ی قبل 9 شده بود 20 گرفت و بهم گفت دیدی میشه ولی دوست ندارم .الانم که فصل امتحاناش هست و به مدل خودش درس می خونه و می دونم که نمره ی عالی نخواهد گرفت ولی نمرات خوب و قابل قبولی خواهند بود واسه همین در این مورد باهاش کل کل نمی کنم  یعنی اینقدر مورد کل کل وجود داره که دیگه به این مورد نمی رسه  

در مورد ورزش کردن و سنتور زدن و منظم و مرتب بودن اینقدر باهاش حرف زدم که خودم خسته شدم البته که همیشه هم اخرش دعوامون شده اون دوتا مورد اول یعنی ورزش و سنتور رو فعلا تونستم با تنبیه و تشویق حل کنم یعنی قرار شد هر روزی که نیم ساعت سنتور تمرین کنه به ازاش نیم ساعت هم می تونه موبایلش رو داشته باشه و اگه کلاس شنا ثبت نام کنه و سه روز در هفته بره استخر به ازاش می تونه هر روز نیم ساعت دیگه هم با موبایلش کلش اف کلنز بازی کنه  

ولی در بقیه ی موارد هنوز به تفاهم نرسیدیم و سپهر کلا هیچی راجع به نظم و تمیزی و مرتب بودن نمی دونه و منو متهم میکنه به وسواس داشتن هنوزم کمدش رو من مرتب می کنم چون از نظر سپهر مرتب بودن یعنی هیچ لباس و کتابی وسط نباشه , حالا هر مدلی که می خواد توی کمد باشه حتی اگه وقتی در کمد باز میشه همه اش بریزه بیرون ولی خوب توی کمد هست دیگه پس مرتبه !!!!!  

یک بخش عمده ای از وقت من صرف مرتب کردن میشه اونم هر روز و فقط کافیه دوساعت خونه رو به حال خودش ول کنم اونوقته که میشه حداقل 20 تا دونه لیوان از اقصا نقاط خونه پیدا کرد حتی پیش اومده که من سه چهار ساعتی خونه نبودم و وقتی برگشتم دیگه توی کابینت لیوانی وجود نداشته  

این مشکل ستون فقراتش هم که منو کشته و دوباره چندوقته نه بریس می پوشه و نه ورزش های مربوط رو انجام می ده و دوباره شده عین روز اول و انگار نه انگار این همه واسش وقت گذاشتیم و هزینه کردیم این یک مورد منو هم کلافه و خسته کرده و فعلا ولش کردم از مسافرت برگردم دوباره باید جدی بهش فکر کنم  

پیاده روی های صبح گاهیم هم تعطیل شد چون دیگه ستی مدرسه نمی ره .باید منتظر پاییز بشم تا دوباره بتونم برم پیاده روی :( 

نظرات 7 + ارسال نظر
نیلوفر سه‌شنبه 4 خرداد 1395 ساعت 11:22

از این روزای غرغر و بهم ریختگی سعی کن لذت ببری چونذتا چشم روهم بزاری میبینی رفتن خونه خودشون و تو میمونی و یه خونه ساکت و همیشه مرتب.
در مورد کل کل و به قول بچه ها گیردادن نزار به جایی برسه که سپهر دیگه تو رو مثل الان دوست نداشته باشه منظورم مدل دوست داشتنش.اینم از بدی های بلوغ دیگه


اره می دونم یک روز دلم واسه الانم تنگ میشه

پت سه‌شنبه 4 خرداد 1395 ساعت 14:22

به نظر میاد به پیاده روی صبحگاهی یا سفر اساسی واقعا نیازی دارید با این حجم انبوه خستگی. میدونم سفر نزدیکه. بهتون خوش بگذره :)
بچه ها با نظم یا بی نظم آخرش بزرگ میشن. ماها که از نظم و ترتیب با ارتشیها برابری میکردیم کجای دنیا رو گرفتیم که بی نظم ها نگرفتند؟! خداییش!

وای پت نمی دونی چقدر این پسرم بی نظم و شلخته ست مثلا از ظرف روی میز پسته برمی داره بعد پوست پسته ها رو دوباره می ریزه توی همون ظرف پر از پسته
هرچی هم تذکر می دم بیفایده ست
اره دیکه چیزی نمونده و ایشالله اول تیر می ریم

سوری سه‌شنبه 4 خرداد 1395 ساعت 18:11

ای بابا من دلم پسر نمیخواد نه اینکه شوهرم رو گازه
اخه ۴ماه تعطیلی واسه چیشونه ما دلمون براشون تنگ میشه
خدا بهت صبر بده خدا به خواهرمم صبر بده


اون که دوتا هم داره

یه مامان سه‌شنبه 4 خرداد 1395 ساعت 21:59

امان ازین گیر دادنا و کل کل کردنا. اماااااااان. من که اصلن نمیتونم تعادل ایجاد کنم . و خیلی وقتا نیاز به یه مشاور خوبو احساس میکنم. گاهی خیلی گیر میدم. بعد خودم ناراحت میشم. مثلا دیروز لباسشو کثیف کرده بود کلی باش دعوا کردم. امروز موقع مهد رفتن بهش گفتم دخترم برات هندونه گذاشتم حتما بخور. گفت می دونی مامان من نمیخورم. آخه هندونه آب داره. آبش میریزه روی لباسم. نمیتونم کنترلش کنم. اونوقت تو دعوام میکنی. آخ جییییگرررررم آتیش گرفت و کلی بدو بیراه نثار خودم کردمو تا یه دو ساعتی هم تو لک بودم

عزیز دلم
بچه ها بعضی وقتی بدجور ادم رو شرمنده می کنن

ش سه‌شنبه 4 خرداد 1395 ساعت 22:21

تا وقتی ناز بچه ها رو برای به کلاس رفتن بکشیم همینه من خودم یه بار دخترم برای مسیر استخر غر زد تا یک سال از استخر محرومش کردم ً، آخرش بعد از اینکه کلی بهم التماس کرد راضی شدم دوباره بره،خودش میدونه درمورد بقیه کلاسهاشم همین برنامه است . واسه این کاری کردم ه بچه ها دنبال من بدون نه من دنبال اونها.

می دونین اگه خودش دلش بخواد که بره خوبه ولی سپهر کلا می گه من از خونه بیرون نرم نه ورزش نه تفریح و پارک و نه مهمونی .همه اش چسبیده به خونه

م چهارشنبه 5 خرداد 1395 ساعت 21:32

اینی که میگم درحد یک پیشنهاد از سوی یه خواننده خاموشه.
چیزی که مشخصه شما و دخترتون شخصیت های مشابه دارید ولی با پسرتون تفاوت شخصیتی زیادی دارید. بهتون پیشنهاد میکنم یکی از دوره های شخصیت شناسی MBTI رو شرکت کنید. خیلی اوضاع بهتر میشه. سایتشون اینه:
http://iranmbti.ir
حتی توی سایت هم مقالات خوبی برای مطالعه وجود داره
موفق باشید

مرسی دوست عزیز
ممنون بابت معرفی این سایت
من از هرچیزی که باعث بشه بتونم روابطم با بچه ها رو قویتر و موثرتر کنم استقبال می کنم
از مسافرت که برگردم حتما یکسری به اینجا می زنم

حمید شنبه 8 خرداد 1395 ساعت 00:29

کاملا اخلاق اقا سپهر طبیعیه! با توجه به سنشون!

من هم همون سن کلی شلخته بودم تازه یه اپشن بد تر کثیف هم بودم:))..مامانم بیچاره چه زجری کشید..

ولی بعد اون دوره و الان که خوابگاهم مجبورم اتاقمو خودم تمییز کنم و خودم به کارام برسم...

پیشنهادم اینه که سعی کنین مثل سپهر فک کنین..نوع نگاه شما کاملا با سپهر متفاوته...
در مورد نظم : سعی کنین تمیز کردن رو براش آسون کنین..مثلا یه جعبه ای باکسی برای کتاباش بذارین که درش بسته شه .. بعد یه جعبه ای چیزی قرار بدین که رخت چرکاشو هورت بندازه توش...کار راحت کنین....درسته تمییز نمیشه ولی یکم بهتره فک کنم!

در مورد درس هم سعی کنین تو زمینه ای که علاقه داره کاملا ازش کار بکشین(همون ریاضی)..سوقش بدین سمت المپیاد...اونوقت عربی هم لازم نیست بخونه.

وای خداکنه طبیعی باشه بعدا درست بشه
وگرنه همسرش کلی بدوبیراه بهم می گه با این پسر تربیت کردنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد